230 ( روزنوشت ) 01 / آبان / 1401 - یکشنبه
۲۱۷ ـُـمین روزِ سال
سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید
همیشه جمعه ها مینوشتم ولی امروز هم نیاز داشتم بنویسم
چند روز پیش که بابا رفته بود بیرون وقتی برگشت من و مامان رو مبل نشسته بودیم مشغول حرف زدن که یهو گفت برات کار پیدا کردم . در کسری از ثانیه رنگم پرید تپش قلب گرفتم اضطراب استرس نگم خلاصه . مامان گفت الان بریم سر بزنیم . یه نه گفتم که دید حالم گرفته شد اصرار نکرد . بعد اون یکی دو بارم هی یادآوری کرد خیلی موقعیتش خوبه سر کوچه خودمونه کرایه نمیدی استرس مسیرو نداری و فلان و فلان و فلان . باز بی میل گفتم نه . دیشب که قرار بود خونه داییم اینا بریم برای قیمت گذاری قبل رفتن صبح بود فکر کنم مامان گفت فردا صبح ( یعنی امروز صبح ) اول بریم یه سر بزنیم اونجا شاید چیزی بود که بلد بودی مشکلی نداشتی بعد بریم یکم خرید کنیم همه چی تو خونه تموم شده و از این حرفا ، حرفشو قاطی این حرفا کرد گفت خلاصه . از دیروز استرس همه وجودمو گرفت تا امروز صبح حتی دیر بیدار شدم . کل شب رو خوابای آزار دهنده میدیدم ، مار و اینجور چیزا ( فوبیای مار دارم ) صبح با حال بد سردرد و حالت تهوع بیدار شدم یکم صبحانه خوردم حاضر شدیم که بریم ، پیش خودم گفتم شاید یادش رفته باشه که متاسفانه یادش بود . دقیقا سر کوچمونه ، یعنی از خونمون تا مغازه 2 دقیقه راهه . از این بابت خوبه ولی کارش سخت و پیچیده س . رفتیم مامان میدونست من استرس دارم بنده خدا خودش پرسید شرایط رو خودش حرف زد . صاحب مغازه هم یه تست کوچیک گرفت پشت سیستم نشستم سرعت تایپ و سرچ کردنم رو یه تست کرد گفت خوبه تایپت بقیه چیزا رو هم آدرس ها رو خودم بهت میدم همه چیو خودم بهت یاد میدم . مامان باهاش حرف میزد میگفت خیلی استرس داره و این حرفا ، بنده خدا میگفت نه استرس نداره اولش هیشکی بلد نیست خودم کم کم یاد میدم . آخرش دید یکم دو دل و شک دارم گفت میخوای یکی دو هفته آزمایشی با حقوق بیا هم محیط اینجا رو ببین هم ما با کار کردنت آشنا بشیم اگه به توافق رسیدیم بیا کار کن . و دراومدیم بیرون و رفتیم خرید و برگشتیم و الانم زنداییم اومده بقیه اجناس رو قیمت گذاری کنیم . همه وجودم استرسه و اصلا فکرم اینجا نیست . خودم اینجام فکرم جایه دیگه . فقط میخوام زودتر فردا شب بشه و بیام از آبروریزی هام و استرس هام بنویسم یکم خالی شم یا بیام و کلی از خوشحالی هام و اینکه چقدر خوب بود و کارش راحته و نصف استرسم ریخت و این چیزا حرف بزنم . خدایا کمک کن هم کارش راحت باشه هم آبروریزی نشه هم استرسم بریزه . هم زودتر آپارات و یوتیوبم به درآمد برسه مجبور نشم برم بیرون کار کنم .
حالا که تا اینجا اومدید و خوندید برام دعا کنید فردا همه چی عالی باشه .
ساعت کاریش از 9 صبح تا 3 ظهره .
۳