۱۹۴ مطلب با موضوع «روزنوشت» ثبت شده است.

امشب حالم اصلا خوب نیست 😭 قلبم درد میاد 💔 

امروز ظهر یه ساعتی مامان رفت بیرون ، بعد از ظهرم با بابا رفتن خونه مامان بزرگم تقریبا ساعت ۲۱:۳۰ برگشتن .  طبق معمول همیشه رو مبل نشستیم با گوشی کار کردیم ، بعدش قسمت اول فصل ۶ اسکار رو گذاشتم با هم دیدیم ، ساعت ۱۱ اسکار تموم شد . مامان گفت پاشو یه لیوان چایی دیگه بریز امشب زود بخوابیم . فکر میکردم بعد اسکار میتونیم یه چیز دیگه هم ببینیم چون تازه ساعت ۱۱ بود و ما معمولا تا ۱ بیدار میموندیم . پاشدم چایی رو ریختم ، تا نشستم دیدم مامان خوابش برده 🥺😔 انقدر خسته بود فورا خوابش برد . احساس کردم قلبم درد گرفت . برای چایی که بیدارش کردم خودش تعجب کرد که چه زود خوابش برد . بهش گفتم " چقدر زود خوابت برد  " اومد رو مبل کنارم نشست گفت " پیر شدم دیگه " 💔

۱ ۰
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

سلام امیدوارم خوب باشین . هنوز نتونستم به خونه جدید عادت کنم . یکم خونه بد قلقیه . با قبلیه فرقش زیاده شاید بخاطر همینه نمیتونم ارتباط بگیرم . شایدم چون حس میکنم نهایتا یکی دو سال اینجا بمونیم خیلی ارتباط نمیگیرم . نمیدونم . فرشا رو دادیم قالی شویی تا فرشا رو تو خونه نچینیم انگار خونه بهم ریخته س . تلویزیون هنوز وصل نیست . اصلا نمیدونم خط تلفن داره یا نه ، در نتیجه وای فای هم قطعه . امروز کتابامو یکم مرتب کردم ولی هنوز لباسام بهم ریخته س . دیشب مامان حالش خیلی بد بود فشارش بالا بوده ، بابا بردش درمانگاه . و من انقدر تمرکزم بهم ریخته و پریشونم که به شرکت پیام دادم و گفتم دیگه نمیتونم کار کنم . انقدر فشار کار زیاد بود که دیگه نتونستم تحمل کنم . دیشب منم مثل مامان از سردرد داشتم میمردم ، قرص خوردم یکم بهتر شدم . آخرین فایلم دیشب تحویل دادم و تمام .

۳ ۰

سلام . بیان کردن حس و حالم غیر ممکنه ، نمیدونم چی بنویسم و چطوری بنویسم . باورم نمیشه امشب آخرین شبیه که تو این خونه ایم و فردا قراره برای همیشه از اینجا اسباب کشی کنیم . من این خونه رو خیلی دوست داشتم . کلی حال خوب و خاطره خوب داشتم ( و البته خاطرات تلخ ) یه خونه ی ویلایی مستقل حیاط دار . خونه ای که شاید دیگه هیچوقت مثلش رو نتونیم داشته باشیم . خونه ی جدید یه خونه آپارتمانی 7 طبقه س ، و تا مدت ها همه چی خیلی برامون سخت خواهد بود . اینکه وقتی از پنجره بیرونو نگاه میکنیم دیگه نمیتونیم یه حیاط خوشگل درخت دار رو ببینیم سخته ، اینکه ویو اتاقم دیگه درختای حیاط و صدای گنجشکا نباشه خیلی سخته . اینکه خونه دیگه مستقل نباشه سخته . خونه ی رویاییه من همیشه خاطراتت باهام میمونه و هیچوقت از یادم نمیری و همیشه دلتنگت خواهم شد . آخرین پستم رو دارم تو این خونه مینویسم . نمیدونم چقدر طول میکشه تا به خونه جدید عادت کنم اما امیدوارم انقدر پربرکت باشه و لحظه های شادی داشته باشیم که کمتر دلتنگ این خونمون بشم .

۷ ۰

سلام 🥱😣 بچه ها به یه رفیقی نیاز دارم که روزی ۳،۴ ساعت ( یا یکم کمتر یا یکم بیشتر ) تایم خالی داشته باشه تو کارم یکم بهم کمک کنه تا یکم جلو بیوفتم . از یک هفته تا یک ماه ممکنه به کمک نیاز داشته باشم . کسی باشه که چند سالی تو بیان بوده باشه و یکم بشناسمش . یکی که با ورد کار کرده باشه ، کسی که لینک سازی تو ورد رو بلد باشه ، اگه قبلا رپورتاژ هم زده باشه که عالی میشه . کسی که جمله سازی بلد باشه . خسته شدم نمیتونم تموم کنم . قبلا گفته بودم دیگه ، روزی ۵۰ تا باید رپورتاژ بزنم که چون عقب افتادم نمیرسم همشو بزنم ، امروز از صبح فقط ۳۰ تا تونستم بزنم اونم به زور 😫 تازه الان تموم شد . کسی باشه که بتونه کمک کنه روزی ۲۵ تا برام آماده کنه اندازه یک هفته ☹️🥺 . تورو خدا یکی پیدا شه کمک کنه خسته شدم اگه نتونم آماده کنم مجبور میشم دیگه ادامه ندم 💔 

۲ ۰