بهار نارنج

عشق یعنی حالت خوب باشه
۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فیلم و انیمیشن» ثبت شده است
آلباتروس
آلباتروس دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ۰۳:۲۸ ب.ظ

343

تقریبا بعد 2 ماه اومدم پست بزارم . امسال به طرز عجیبی حتی روز تولدم حسش نبود پست بزارم در صورتی که چند سالی میشه که هر سال حتما میومدم و پست میذاشتم . بعضی وقتا تنها تفریحم سر زدن به اینجا میشه ، بعضی وقتام چند ماهی دور میشم از اینجا و اصلا حوصله سر زدن ندارم . بگذریم . انقدر زمان زیادی گذشته که نمیدونم از کجا شروع کنم و چی بنویسم . مهمترین اتفاق این بود که مامان رو بردیم تهران و دکتر گفت نیاز به عمل نیست ولی سال بعد دوباره برای چک آپ بیا اگه سوراخ قلبت گشادتر شده باشه ، آنژیو میکنیم . اتفاق بعدی اینکه بالاخره تسلیم شدم و پذیرفتم که اضطراب اجتماعی دارم و تصمیم گرفتم برم دکتر . پارسال به اصرار مامان رفتیم ، یک ماه هم قرصاش رو خوردم ولی چون نمیخواستم قبول کنم که مشکل دارم ، دیگه ادامه ندادم . ولی بالاخره به خودم قبولوندم که مشکل دارم و ترس از اجتماع داره منو نابود میکنه . دو ماه پیش با مامان رفتیم دکتر یه سری قرص های جدید داد همه رو منظم استفاده کردم تا امروز . و خودم تاثیر مثبتش رو دارم درون خودم حس میکنم . وقتی تهران بودیم و مامان رو بردیم بیمارستان ، سعی میکردم از اونا جدا شم و خودم بیمارستانو بگردم و هی اینور اونور برم تا ترسم بریزه . بیمارستان بزرگ بود و شلوغ . و من برای اولین بار قدم بزرگی در راستای بهبود خودم مقابل ترس از اجتماع برداشتم . خودم حس خوبی داشتم . رفتیم سینما کوروش فیلم " زن و بچه " رو دیدیم . خیلی طولانی بود و فقط یه سکانسش به نظرم درس مهمی داشت . از تهران برگشتیم قزوین ، چند روز موندیم ، موقع رفتن من بهو تصمیم گرفتم بمونم . منی که وقتی خونه کسی میمونم قلبم میگیره و دوست دارم زودتر برگردم خونمون و برم تو اتاقم ، اینم دومین قدم مهم زندگیم بود که برداشتم . مامان بابا برگشتن اردبیل ، من موندم خونه خواهرم .

Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس چهارشنبه, ۷ آذر ۱۴۰۳، ۰۱:۵۰ ق.ظ

289 ( داریوش )

هفته پیش سریال داریوش رو با مامان تموم کردیم . بازیگراشو دوست داشتم . داستانش ولی معمولی بود . در کل از جنگل آسفالت بیشتر دوسش داشتم . اینم نوشته بود فصل اول . نمیدونم چرا جدیدا یاد گرفتن سریال ها رو فصل فصل میکنن . تا فصل بعد بیاد آدم فصل قبل یادش میره خب . زخم کاری رو هم تا 4 ادامه دادن ، از ترکیه یاد گرفتن سریالا رو کش بدن . راستی یه سریالی ام ترکیه ساخته کپی شهرزاد . اسماشون هم یکیه . قراره به زودی استار تی وی نشون بده . با اینکه قطعا به شهرزاد ما نمیرسه ولی دوست دارم ببینمش . برنامه ( O Ses Turkiye ) هم به زودی شروع میشه . خیلی هیجان دارم براش مخصوصا برای داوراش که ببینم امسال کیا ژوری هستن . یه سریال 3 قسمتی به اسم " روز بلوا " رو دانلود کردم قسمت اولش رو امشب دیدیم . مامان خیلی خوشش نیومد منم همینطور ، ولی چون کلا 3 قسمته دانلود کردم که ببینیم . برای بعدشم سریال " شریک جرم " رو دانلود کردم . ولی فعلا سرگرم سریالای تلویزیونیم . مامان " سوجان " رو میبینه منم " مهیار عیار " رو . یه سریال ترکیه م به اسم " Sahibsizler " رو قسمت اولش رو شانسی دیدیم . آدم داستان یه سریال رو متوجه بشه دوست داره بقیه ش رو هم ببینه . شاید اونم ببینیم . خلاصه تا آخر سال سریال برای تماشا زیاده .

Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس سه شنبه, ۱۰ مهر ۱۴۰۳، ۰۳:۱۰ ق.ظ

283 ( روزنوشت ) دوشنبه 9 مهر 1403

دیشب بالاخره سریال " Medcezir " رو تموم کردم . برخلاف تصورم که فکر میکردم دوسش نخواهم داشت ، اتفاقا خوشم اومد . کاراکتر " یامان کوپر " شدیدا به دلم نشست . کلی حس خوب و خاطرات قشنگ تو ذهنم کاشت . امروزم سریال " Kubra " رو فشرده دیدم و تموم شد . یه سینمایی ام تازه سه چهار روز پیش اومد بیرون به اسم " Gentleman " که اونم دیدم . داشتم فشرده همشو میدیدم که زود تموم کنم قبل اینکه مریم اینا برسن همش تموم شه و راحت شم بتونم یه نفس راحت بکشم . نزدیک به 2 ماهه خودمو با سریال خفه کرده بودم . خودمم واقعا خسته شده بودم . دلم تنگ میشه اما خوب که زودتر تموم کردم . گوشه ی ذهنم گیر کرده بودن نمیذاشتن تمرکز کنم . مثل آدمی که تو کما باشه . انگار تو خلسه بودم . امشبم مریم اینا اومدن . تا جمعه شایدم شنبه میمونن . تو این مدت طبق معمول کلی مهمون بازی داریم . این چند روز بگذره ، یکم به زندگی برگردم و مغزم استراحت کنه . دوباره یه برنامه سبک برای خودم مینویسم و شروع میکنم همه چی رو . دلم برای همه چی تنگ شده . کتاب خوندن ، زبان خوندن ، وب گردی ، نوشتن ، حتی بیکار نشستن . از استاد گیتارم خواستم یکی از آهنگ های فریحا که عاشقشم رو برام نت نویسی کنه تا تمرین کنم و یاد بگیرم . خیلی دوست دارم زودتر بتونم بزنمش . امیدوارم وقت داشته باشه و بتونه برام بنویسه . از فردا هر روز دو سه تا سعی میکنم یوتیوب پست بزارم . حتی کالیمبا رو هم میخوام شروع کنم به نواختن . برای دوباره برگشتن به زندگی خیلی هیجان دارم . ولی دلم برای " Cagatay " هم خیلی تنگ میشه . کاش زودتر یه سریال عاشقانه جدید بازی کنه . فکر نمیکنم دیگه هیچوقت رو کسی بتونم کراش بزنم .

Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس پنجشنبه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، ۰۴:۰۳ ب.ظ

280 ( تولدم )

سلام امیدوارم خوب باشین . تو این 5 سالی که اینجا دارم مینویسم و طی چندین سالی که تو بلاگفا مینوشتم . این اولین باریه که روز تولدم اینجا پست نذاشتم . دلیلشم نمیدونم واقعا . شاید نسبت به سال های قبل خیلی بی حوصله تر شدم . کسایی که همیشه منو خوندن شاید بهتر بتونن حالمو درک کنن . به معنای واقعی کلمه بی حوصله شدم و هیچی خوشحالم نمیکنه . بعد مدت ها دیروز با مامان رفتیم بیرون یکم حالم بهتر شد . دوباره از شرکتی که براشون کار میکردم پیام دادن و دوباره دعوت به همکاری شدم ، اما هنوز خبر ندادن برای شروع کار . این موضوع یکم انگیزم رو بیشتر کرد و باعث شد یکم احساس سرزندگی کنم . ( البته اگه مثل سری قبل نشه و بتونم ادامه بدم ) . شرایطشون نسبت به قبل بهتر شده . امیدوارم از پسش بربیام .

دیشب سریال " Aile " رو با مامان تموم کردیم . در حد یه بار دیدن ارزششو داشت ، بیشتر از یه بار ارزش دیدن نداره . خیلی کسل کننده و حوصله سر بر بود .

Masoumeh Tm امیر.ر. چقامیرزا مهران
Last Comments :
۱ ۲ ۳ ---- ۴ ۵ ۶ بعدی
Made By Farhan TempNO.7