229 ( روزنوشت ) 29 / مهر / 1401 - جمعه
۲۱۵ ـُـمین روزِ سال
سلام سلام سلام امیدوارم که خوب باشید
این هفته یه سر رفتیم آستارا برای عروسی و زهرا رو دیدم بعد از مدت ها . جیران قسمت 29 رو هم دیدیم با مامان قسمت جدیدشو دانلود کردم همین الان برای فردا . سریال آنتن رو شروع کردیم تا قسمت 4 دیدیدم . یکم چینی خوندم اما هنوز 3 درس عقبم . یه کانال تو آپارات ساختم و دو تا ویدیو آپلود کردم ، نسبت به یوتیوب خیلی بیشتر و سریعتر بازدید میگیره ، درسته با ریال محاسبه میشه و ارزشش خیلی کمه ولی برای من فرقی نمیکنه ، یه کانال مشابه تو یوتیوب هم ساختم و تو هر 2 کانال ویدیوهای مشترک میزارم . یوتیوب اصلا ویو نمیخوره ولی آپارات خیلی بهتره . انقدر از لحاظ روحی و از طرف خانواده تحت فشارم که به هر قیمتی که شده باید یه منبع درآمد برای خودم درست کنم حتی شده ماهی 500 هزار تومن . عروسی خواهرم احتمالا بعد عید اردیبهشت اینا باشه ، استرس اون از الان داره منو میکشه ، کمه کم 10 میلیون پول لازم دارم ، اووووووف باز یادم افتاد استرس افتاد به جونم . کاش همون فروردین امسال که یوتیوب رو راه اندازی کردم ، آپارات رو هم راه اندازی میکردم ضرر که نداشت . اشتباه کردم . به هر حال گذشته دیگه ، الان شروع کردم و اینجوری که ویو میگیره خیلی امیدوار شدم . مامان و دایی اینا یه روزه رفتن مهاباد که جنس بیارن . صبح رفتن شب آخر وقت برگشتن . همون دیشب همه رو قیمت گذاری کردیم یه سری شال و کلاه و هودی بود . امروز صبحم ازشون عکس گرفتیم . امروز دایی اینا دوباره رفتن که بقیه جنس ها رو بیارن . فردا روز شلوغیه تقریبا . باید بریم مغازه جا به جا کنیم و دوباره قیمت گذاری کنیم و عکس بگیریم . کاش زودتر فردا تموم شه .
امشب یکمم درد و دل کردم ، مرسی که تا اینجا خوندید امیدوارم هفته خوبی رو شروع کنید
شبتون شکلاتی
۳