بهار نارنج

عشق یعنی حالت خوب باشه

98 ( آشتی من و بابا )

پنجشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۳۹ ق.ظ

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

اونایی که مطالب قبلتر رو خونده باشن میدونن من و بابا چند ماهی بود سر یه موضوع کاملا الکی و بی دلیل حرف نمیزدیم . سر اینکه چرا من رمز اکانت مفید آنلاینم رو عوض کردم 😐 همون روز رمز رو رو کاغذ نوشتم بهش دادم باز قبول نکرد 😐 . دیشب سردرد بدی داشتم ، 3 تایی نشسته بودیم مامان و بابا رو به روی من بودن ، مامان رو یه کاغذ یه چیزی نوشت اومد سمت من گفت یه کاری میخوایم بکنیم surprise هر چی فکر کردم متوجه نشدم منظورش چیه . یهو بابا اومد مامان کاغذو داد به من گفت اینو بده بابا بگو ببخشید ( رمزم بود ) کاغذو دادم گفتم ببخشید یهو دیدم بابا گوشواره ای که تقریبا 10 سال پیش فروخته بودیم رو آورد داد بهم surprise بعد روبوسی کردیم و تموم شد . بابت گوشواره خیلی خوشحال شدم 😍👏🏻 تقریبا 9،10 سال پیش فکر کنم 200 هزار تومن فروخته بودیم . 

۱۳ ۰

آشتی روزنوشت

عه

میگم چه این وب اشناساااا :))))))

 

+هنوز قهریم XD

فکر کنم یه سال و دوماه شده شاید 

اوووو چرا انقدر طولانی 
من داستان آشتیمون رو هم نوشتم فکر کنم بگردی پیدا میشه 
ارزش نداره مخصوصا بعد کرونا . اتفاقه دیگه ، بی خبر میوفته 

من و بابام یه ۲ ماهی می شه قهریم...

برای ما بیشتر از دو ماه بود

سلام،

شیرینی کو پس😄؟

قیمت گوشواره ؟ خب اول بگو چند گرم بوده😅ما از کجا بدونیم قیمتش چقدر میشه:)

شیرینی 😬 فعلا سگم تازه رسیده از استرس دارم میمیرم
نمیدونم فقط میدونم اونموقع ۲۰۰ تومن ارزش داشت

چقدر خوب که آشتی کردین :)

خداحفظشون کنه

ممنون

خب خدا رو شکر که آشتی کردید . 

ممنون

مبارکههه ...همیشه به خوشی =))

مرسی عزیزم

چ خوب آشتی کردین :)

مبارکههههههه

مرسی عزیزم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">