بهار نارنج

عشق یعنی حالت خوب باشه
۵ مطلب با موضوع «تولد» ثبت شده است
آلباتروس
آلباتروس چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۴۰۰، ۱۱:۵۹ ب.ظ

148 ( چهارشنبه ششمین روز بدون مامان )

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

امروز ششمین روزه که مامان نیست و اولین سالی که روز تولدم کنارم نیست . دلم براش تنگ شده 6 روز که نیست . قرار بود یه هفته ای بیاد اما اینطور که معلومه فکر کنم بیشتر طول میکشه . صبح بیدار شدم یکم تو تلگرام تو کانالا و گروهای زبان چرخ زدم قرار بود برای ترکی استانبولی و انگلیسی تعیین سطح بشم که انجام نشد ، تا فردا احتمالا انجام میشه . انگلیسی و ترکی استانبولی رو صد در صد ثبت نام میکنم فقط منتظرم تعیین سطح بشم ، برای زبان سوم بین اسپانیایی و فرانسوی گیر کردم از شمام نظر خواستم ولی فکر کنم حتی یه نفر هم اینجا رو نمیخونه پس احتمالا با اینکه فرانسوی رو بیشتر دوست دارم اما اول اسپانیایی رو شروع میکنم به وسطا که رسیدم فرانسوی رو هم شروع میکنم . اما از پریروز که این تصمیمو گرفتم حس خیلی خوبی گرفتم و حالم خیلی بهتره . امیدوارم کم نیارم و تا تهش برم . صبحانه کیک و شیرکاکائو خوردم بابام دو تا تخم مرغ خورد . رفتم گلدونای مامان رو آب دادم باید پریروز آب میدادم که یادم رفته بود . چون روز تولدم بود یه حالی به خودم دادم و دوباره رفتم خوابیدم تا ساعت 12:15 . خیلی چسبید خدایی . نمیدونم چرا یکم سردرد داشتم یه قرص خوردم یکم بهتر شدم . یکم لوبیا سبز داشتیم گذاشتم آب پز شد همونو واسه ناهار خوردم ( این مدلی خیلی دوس دارم ) دوباره اومدم جام گرفتم خوابیدم laugh بعدش نشستم پای لپ تاپ یه کتاب سطح استارتر داشتم دو بار خونده بودمش اینبار با ویس صوتی دوباره خوندمش و یکم راجی زبان های مختلف باز سرچ کردم تا ساعت 20:30 شد و مثل هر شب " پدر سالار " رو دیدیم . قرار بود پنکیک بزارم اما یهو تغییر دادم به کیک شکلاتی . سریال که تموم شد کیک رو درست کردم دیگه به سریال " آمین " و " در کنار پروانه ها " نرسیدم . کیک که تموم شد سریال " افرا " شروع شد ، پیام بازرگانیش خاموش کردم و بعد سریالم دیگه آماده شد میخواستم برش بزنم که محمد زنگ زد بهم تبریک گفت بعدشم با مریم حرف زدم . امروز با مامان حرف نزدم راستش . کیک رو بریدم ظاهرش خوب شده بودا ولی نمیدونم چرا پودر شد خورد شد . یه بارم قبلا درست کرده بودم اینجوری میشد نمیدونم چی رو کم یا زیاد میزنم . وتس اپم رو چک کردم دیدم هم اعظم هم زهرا دختر عمه م بهم تبریک گفتن . اینا خیلی با ارزشن تا اونایی که خودت پست میزاری میان زیر پستت همه تبریک میگن indecision . کیک رو خوردم و اومدم اینجا و در حال نوشتنم الان . فقط آرزو میکنم نه تنها سال بعد ، بلکه همیشه تولدم مامان پیشم باشه . دلم یه انیمیشن قشنگ میخواد مثل " کوکو " اگه میشناسید معرفی کنید لطفا . ممنون . 

چهارشنبه 17 شهریور 1400

شبتون شکلاتی

پ . ن (24:17 دقیقه) : الان گوشیو گرفتم دستم دیدم مامان دو بار زنگ زده اس ام اس داده زنگ زدم 7 ، 8 دیقه خرف زدیم دلم تنگ شده بود خیلی یکم آروم شدم .

امیر  +
Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۴۰۰، ۰۲:۰۲ ب.ظ

147 ( نامه ای به 10 سال آینده خودم ) تولد

 

سلام . امیدوارم عالی باشی لیلای 41 ساله . 41 سالگی چجوریه ؟ قشنگه ؟ راضی ایی از جایگاهت ؟ همونی که میخواستی شدی ؟ نمیدونم الان کجایی و به کجا رسیدی یا چه سختیایی کشیدی اما امیدوارم به همه آرزوهات رسیده باشی هر چند یکم دیره و منی که الان دارم این نامه رو مینویسم باید به همش رسیده بودم اما محول میکنم به توی 10 سال آینده م . تا به اینجا یکم کم کاری کردم میدونم اما با شناختی که از الان خودم دارم میدونم که تو میتونی از پسش بربیای . راستش همین الان دارم میبینمت . دارم میبینم که یه خانم پخته تر و با تجربه تر شدی و به چند زبان ( همون های که عاشقشونی ) مسلط شدی و داری ازش لذت میبری ، منظورم دونستن فرهنگ های مختلف و پیدا کردن دوستای جدید از سرتاسر دنیا و از همه اینا مهمتر خوندن رمان های مشهور به زبان اصلی که تبدیل شده به یکی از آرزوهام که تا الان بهش نرسیدم ، ببینم تو میتونی تجربه ش کنی یا نه . و در کنارش یه طراح سایت حرفه ای شدی و به خودت میبالی و شاید یه گیتاریست و یه نوازنده کالیمبای حرفه ای . نمیدونم کسی تو زندگیت هست یا نه اما اگر هست برات آرزوی خوشبختی میکنم . من مثل خیلی از آدما برخلاف اینکه از بچگی عاشق نویسندگی بودم اما اصلا نویسنده خوبی نیستم و اینم میتونه بیوفته گردن تو که در نوشتن متبحر بشی . بخاطر همین تا همینجا بسنده میکنم و بیشتر از این وقتت رو نمیگیرم . راستی لیلای 41 ساله تولدت خیلی مبارک امسال اولین سالیه که مامان تهرانه و پیشم نیست و چقدر دلم براش تنگ شده و دوست داشتم که پیشم میبود انشالله از سال بعد دیگه همیشه کنارم باشه و تو تولد 41 سالگی هم همینطور زندگی بدون مامان یه چیزیش کمه اصلا زندگی و حتی تولد بدون مامان اصلا معنی نداره . یادت نره که برای تولد 51 سالگیمون نامه بنویسی . حتما این کار رو بکن . و خیلی خیلی مراقب خودت باش . آهان راستی از لذت خوندن رمان های فرانسوی و آلمانی و اسپانیایی و یا حتی ترکی و کره ای برام بنویس حتما .

17 شهریور 1400 ساعت 14:00


 

امیر  +
Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس جمعه, ۴ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۰۸ ق.ظ

78 ( تولد مامان )

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

امشب تولد مامانم بود 😍🥳 تقریبا ۲۰ نفری میشدیم یه دورهمی دیگه هم تموم شد 😊
میدونم اینجا رو نمیخونی ولی دوست دارم دوباره بهت تبریک بگم . تولدت مبارک بهترین مامان دنیا 😍 یه عالمه عاشقتم 😘🥰❤️
شبتون شکلاتی 🍫🤎

AliReza ‌‌ Amir chaqamirza ((  Sepand )) علیرضا آهنی apollo ‌‌ ‌‌ ‌‌ آرتمیس ツ
Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس جمعه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۵۲ ب.ظ

62 ( روزنوشت )

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

دیشب تولد بابام و پسر خاله م بود ، همه خونه داییم دعوت بودیم ، دو هفته بعد هم تولد مامانمه ، بابام خواست همون دیشب کادوی تولد مامانم رو بده . حدس بزنید چی بود ! نیم ستی که ۱۰ سال پیش حدود ۳ تومن برای مامانم خریده بود و بعد یه مدت گفته بود بدهی دارم طلاهاتو بده بفروشم بدهیمو بدم مامانمم قبول کرده بود ، بابامم دلش نیومده بفروشه بدهیشو یه جوری جور کرده ، ست رو نگه داشته . ۱۰ سال نگه داشته و دیشب به عنوان کادوی تولد بهش داد . دستش درد نکنه ولی هرجوری حساب میکنم کلی ضرر زده بهمون 🤷🏻‍♀️

هیوا جعفری آرتمیس ツ نویسنده آشنا
Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس دوشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۰۸ ب.ظ

59 ( تولد )

سی سالگی سن زیبایی است ، برای اینکه آدم احساس آزادی می کند ، برای اینکه اضطراب انتظار دیگر تمام شده است و غم سراشیبیهنوز آغاز نگردیده است . از تمسخر جوانها واهمه نداریم چون هنوز جوان هستیم و از سرزنش بزرگترها وحشت نداریم چون ما هم آدمبزرگ هستیم ... سی سالگی سن زیبایی است
تولدم مبارک 🥳😁🙈
۱۳۶۹/۰۶/۱۷ ~ ۳۰ سال تمام

Ghazal Ahs apollo ‌‌ ‌‌ ‌‌  A Cha 🐥ARMY فاطـــღـــمـه ツ کَپُو ... PARVAZ :)) نویسنده آشنا آرتمیس 🌙  ^^ Roya حدیث ツ ♡𝑲𝒊𝒎 𝒕𝒂𝒆𝒉𝒚𝒖𝒏 سایه نوری ♡𝑲𝒊𝒎 𝒕𝒂𝒆𝒉𝒚𝒖𝒏
Last Comments :
Made By Farhan TempNO.7