سلام . امیدوارم عالی باشی لیلای 41 ساله . 41 سالگی چجوریه ؟ قشنگه ؟ راضی ایی از جایگاهت ؟ همونی که میخواستی شدی ؟ نمیدونم الان کجایی و به کجا رسیدی یا چه سختیایی کشیدی اما امیدوارم به همه آرزوهات رسیده باشی هر چند یکم دیره و منی که الان دارم این نامه رو مینویسم باید به همش رسیده بودم اما محول میکنم به توی 10 سال آینده م . تا به اینجا یکم کم کاری کردم میدونم اما با شناختی که از الان خودم دارم میدونم که تو میتونی از پسش بربیای . راستش همین الان دارم میبینمت . دارم میبینم که یه خانم پخته تر و با تجربه تر شدی و به چند زبان ( همون های که عاشقشونی ) مسلط شدی و داری ازش لذت میبری ، منظورم دونستن فرهنگ های مختلف و پیدا کردن دوستای جدید از سرتاسر دنیا و از همه اینا مهمتر خوندن رمان های مشهور به زبان اصلی که تبدیل شده به یکی از آرزوهام که تا الان بهش نرسیدم ، ببینم تو میتونی تجربه ش کنی یا نه . و در کنارش یه طراح سایت حرفه ای شدی و به خودت میبالی و شاید یه گیتاریست و یه نوازنده کالیمبای حرفه ای . نمیدونم کسی تو زندگیت هست یا نه اما اگر هست برات آرزوی خوشبختی میکنم . من مثل خیلی از آدما برخلاف اینکه از بچگی عاشق نویسندگی بودم اما اصلا نویسنده خوبی نیستم و اینم میتونه بیوفته گردن تو که در نوشتن متبحر بشی . بخاطر همین تا همینجا بسنده میکنم و بیشتر از این وقتت رو نمیگیرم . راستی لیلای 41 ساله تولدت خیلی مبارک امسال اولین سالیه که مامان تهرانه و پیشم نیست و چقدر دلم براش تنگ شده و دوست داشتم که پیشم میبود انشالله از سال بعد دیگه همیشه کنارم باشه و تو تولد 41 سالگی هم همینطور زندگی بدون مامان یه چیزیش کمه اصلا زندگی و حتی تولد بدون مامان اصلا معنی نداره . یادت نره که برای تولد 51 سالگیمون نامه بنویسی . حتما این کار رو بکن . و خیلی خیلی مراقب خودت باش . آهان راستی از لذت خوندن رمان های فرانسوی و آلمانی و اسپانیایی و یا حتی ترکی و کره ای برام بنویس حتما .

17 شهریور 1400 ساعت 14:00


 

۳ ۰