212 ( روزنوشت )
۳۲۸ ـُـمین روزِ سال
سلام از روزی که اومدیم مامان حالش خوب نبود هر روز بدتر شد تا امروز که ( پنجشنبه 21 بهمن 1400 ساعت تقریبا بین 11 - 12 ) ...
۲سلام از روزی که اومدیم مامان حالش خوب نبود هر روز بدتر شد تا امروز که ( پنجشنبه 21 بهمن 1400 ساعت تقریبا بین 11 - 12 ) ...
۲سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید
امروز صبح ساعت 8 مامان رسید صدا زد که بیا بریم واکسن بزنیم . مامان و خاله قرار بود دوز دوم رو بزنن من دوز اول . دلمم درد میکرد سریع حاضر شدم رفتیم نیم ساعتی معطل شدیم و زدیم تموم شد . برگشتیم خونه واااای که چقدر دلم برای مامان تنگ شده بود . هیچی دیگه زندگی روال عادیش رو طی میکنه . نشست دو قسمت زخم کاری که ندیده بود رو دید . کلی خوشحال شدم و دلتنگش بودم . خدا رو شکر که سالم برگشت . دیگه فکر نمیکنم بتونم هر شب پست بزارم یعنی دلیلی ندارم دیگه همه چی مثل قبله .
۰