بهار نارنج

عشق یعنی حالت خوب باشه
آلباتروس
آلباتروس سه شنبه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ۱۲:۵۴ ق.ظ

333

یکشنبه 11 خرداد 1404 تبدیل شد به یکی از بدترین روزهای زندگیم و البته بدترین روز سال 1404 تا به اینجا . حتی حوصله نوشتنش رو هم ندارم . بابا سر قضیه ارث دو سه ماهی میشه با خانواده ش درگیره . بعد از چهلم مادر بزرگم که عید بود ، بابام به عموم گفت سه چهار ماهه تکلیف این خونه رو روشن کن ، عمومم گفته بود باشه . با اینکه چهار ماه نگذشته اما بابام دیوانه شده ، یعنی باورتون نمیشه اگه بگم از استرس تو خونه خواب و خوراک نداریم . مدام در حال پیام دادن به این و اونه ، هر چی فحش از دهنش میاد به عمه هام و عموهام مینویسه ، دیوانه شده زده به سیم آخر . با ربط و بی ربط افتاده به جون همه . همشون انقدر وحشی ان انقدر بی حیان انقدر حرمت و آبرو سرشون نمیشه که نمیتونن 7 نفری یه روز دور هم جمع بشن و راجب این موضوع حرف بزنن . این کاریه که معمولا همه انجام میدن ولی اینا نمیتونن . یکی از یکی بدترنااا ولی جالبه هر کدومشون خودشون رو خوب میدونن و معتقدن خواهر برادر بدی دارن . سر دستشونم بابای خودم . فکر میکنه ...

بهترین انسان روی زمینه و همه ی اطرافیانش از جمله زن و بچه هاش و خواهر برادراش آدمای بدی هستن . هر کدومشون به یه شکلی میگن که برگه فروش رو نمیان امضا کنن . یکی میگه زیر 25 میلیارد بفروشید من امضا نمیکنم یکی میگه زیر 35 میلیارد بفروشید من امضا نمیکنم ، یه عمه م میگه من 30 سال پیش که بابام زنده بود بهش طلا دادم گفته بود در ازاش بهم یه تیکه زمین میده ، من سهم اون تیکه زمینم رو در ازای طلایی که داده بودم میخوام وگرنه امضا نمیکنم و و و هر کدومشون هر روز یه حرف جدید میزنن . همشم بخاطر اینه که نمیشینن با هم حرف بزنن . آقا هر چیزی یه قیمتی داره دیگه . مثلا من یه انگشتر دارم 2 گرم ، این یه قیمت داره دیگه من اینو تقریبا 12 میلیون میتونم بفروشم ، بخوام بخرم هم همینطور . کسی تا حالا نتونسته انگشتر 2 گرمی رو 100 میلیون بخره کسی م نتونسته انگشتر 2 گرمی رو 100 میلیون بفروشه . یکم بالاتر یا یکم پایینتر ممکنه بشه اما یه قیمت مشخص داره به هر حال . بگذریم . بابامم کلافه شده زده به سیم آخر . همشون میگن بفروش سهم مارم بده ولی هرکدوم یه سری شرط میزارن همونایی که گفتم . از یه طرفم بابام میگه اینا 25 سال منو عذاب دادن ، من بی پولی کشیدم ولی نذاشتن اونجا رو بفروشم سهممو بردارم ، الان که وقت فروش رسیده من چرا جلو بیوفتم ، اون ( منظورش عمو وسطی م هست که این مدت اونجا رو اون مدیریت میکرد و به مادربزرگ و عمه کوچیکم رسیدگی میکرد ) . باید بیاد خودش بفروشه سهم منم بده . عمومم میگه من گفتم سه چهار ماهه حلش میکنم ولی نمیتونم . اونجا رو خیلی دوست داره احتمالا دستش نمیره خونه پدریش رو بفروشه . نمیدونم دلیلش هرچی که هست به هر حال پا پیش نمیزاره بابامم میگه اونا دارن به من زور میگن من نمیزارم حقمو بخورن . منکه متوجه نمیشم منظورش چیه و کی داره بهش زور میگه ، شما اگه متوجه میشید منظورش رو به منم بگید . عموم میگه من هم راهم دوره هم نمیتونم بفروشم ، تو بفروش سهم منم بده . خلاصه بابام زده به سیم آخر عمو و عمه م رو بسته به فحش و تهدید هر چی از دهنش درمیاد بهشون میگه . هیشکدومشون جواب تلفنشو نمیدن ، اینم از صبح تا شب فقط داره پیام میده بهشون . تو فامیل به همه زنگ زده آبرو براشون نذاشته ، به همه زنگ میزنه میگه به اون ( عموم ) بگید تلفنای منو چواب بده . دیروز به شدیدترین درجه وحشی گریش رسیده بود ، زنگ زده به عمه م ، چنان جیغی میزد که تو هیچی فیلمی تا حالا هیشکی اینجوری جیغ نزده بود . تا حالا کسی رو من اینجوری اندازه بابام عصبی ندیده بودم . زنگ زده با جیغ و داد میگه میام خونه ت رو آتیش میزنم میام فلان میکنم ال میکنم بل میکنم . همه ی اینا رو بدترشو تو اس ام اس به عموم هم میگه .

+ اوووف واقعا خسته شدم دستام داره میلرزه بقیشو فردا اگه نمردم میام مینویسم . کسی که اینجا رو نمیخونه ، اگه میخونید فردا شب بقیشو مینویسم ، اگه کسی نمیخونه شاید چند روز دیگه اومدم ادامه ش رو نوشتم .

Last Comments :
Tags :
۰ عدد دیدگاه تا کنون ثبت شده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Made By Farhan TempNO.7