بهار نارنج

عشق یعنی حالت خوب باشه
۲۵۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روزنوشت» ثبت شده است
آلباتروس
آلباتروس پنجشنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۳، ۰۳:۱۱ ب.ظ

301

امروز نیم ساعت از مراسم 7 مادربزرگم گذشته و ما خونه ایم . چرا ؟ چون چه اشکالی داره مگه بابام که پسر بزرگ و بچه اول خانواده س برای مراسم هفتم مادرش نره ؟ اشکالی داره مگه ؟ نرفته چون از همه خواهر برادراش بدش میاد . حالا شاید بپرسید روز اول و برای مراسم خاک سپاری چطوری رفتیم پس ! باید از بابام بپرسیم چون ما هم مثل شما نمیدونیم . نمیدونیم که اگر از عمه م خوشت نمیاد خب از روز اول نمیرفتی . اگر از اول رفتیم و اتفاقی نیوفتاد خب برای 7 هم همونطوری میرفتیم دیگه . مادربزرگم خدا بیامرز ، تمام دخترهاش و پسرهاش ، تمام عروس ها و داماد ها و همه ی نوه ها با اینکه یه سری با هم مشکل داشتن اما همه اونجا با هم حرف میزدن جز بابای من که با نصفشون مشکل داشت . حالا شاید سوال براتون پیش بیاد مشکل از کیه ؟! معلومه که از همه . بابای من که کاری نکرده ، بقیه همه مشکل دارن . اینا رو نوشتم سالها بعد خودم یا هرکسی که اینجا رو خوند داستان رو بدونه . بگذریم . فردای اون روز رفتیم . چون مادربزرگم کرج بود و باید مراحلی رو طی میکردن تا جسد رو بگیرن تقریبا تا 7 ، 8 شب طول کشید تا همگی به نوبت برسن و خاکسپاری موند برای فردا . ساعت 5 صبح فرداش هم مریم و محمد رسیدن . صبح رفتیم خاکسپاری و دو سه ساعت بعد من با مریم اینا برگشتیم شهرمون تا من به نوبت دندون پزشکیم برسم . ساعت 7 شب تقریبا جراحی کردم . با اینکه فک بالام درد میکرد ولی دکتر گفت من فکر میکنم دردش از دندون عقل پایینت باشه ، در نتیجه فک پایین رو جراحی کردم . فردا صبحش باد کرده بود لپم . و باید راه میوفتادیم دوباره برگردیم که برای مراسم سوم برسیم . رسیدیم ، رفتیم مسجد ، دو سه تا از دوستامون از قزوین اومده بودن و دایی و خاله م هم از شهرمون اومده بودن . بعد از مسجد همگی دوباره رفتیم سر خاک فاتحه بخونیم و تمام . همه رفتیم جز بابام . چرا ؟! چه اشکالی داره مگه ؟ بعدا خودش تنها میره فاتحه میخونه خب . مهموناشم که از قزوین اومده بودن رو تلفنی بدرقه میکنه خب چه اشکالی داره مگه ؟ روز اول عمه م داغ بود گریه میکرد به من گفت برو باباتو صدا کن ، میخواست بغلش کنه گریه کنه . هرچی من و مامان رفتیم بابامو از اتاق صدا کردیم عصبانی شد داد زد سرمون نیومد بیرون . امروز مامان عصبانی شد سر بابام داد زد گفت بعد از این حق نداری هر دو نفری که قهر کردن بدو بدو بری آشتیشون بدی . تو اصلا صلاحیت آشتی دادن رو نداری وقتی خودت به حرمت مادرت نتونستی دو روز خواهرتو تحمل کنی . مامانم خیلی ناراحته . میگه بابات شخصیت آدمو میاره پایین . فردای مراسم سوم که صبح بیدار شدیم برگردیم مامانم موقع خداحافظی گریه ش گرفت ، همه فکر کردن بخاطر مادربزرگمه . ولی من میدونستم به حال و زندگی خودش داره گریه میکنه .

Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس جمعه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۳، ۰۱:۰۳ ق.ظ

300 ( مادربزرگم رفت 🖤 )

قسمت 4 جوکر رو دیدیم داشتیم قسمت 6 آکتور رو میدیدیم که گوشی بابام زنگ خورد ، عمه م بود ، یهو دیدیم داره پشت تلفن داد و بیداد میکنه ، دلم هوری ریخت ، گفت ننه م رفت بعدش گوشی رو قطع کرد . بابام 30 ثانیه چشماشو بست سرشو تکیه داد . زد زیر گریه با صدای بلند . رفتم کنارش نشستم بغلش کردم گفتم هنوز که چیزی نمیدونیم شاید حالش بد شده بردنش بیمارستان . مامان زنگ زد شوهر عمه م که موضوع رو بپرسه . خبر تایید شد . بابام داشت بلند گریه میکرد و به دنیا فحش میداد . بنده خدا آلزایمر داشت ولی سالم بود . طبق گفته ها مثل اینکه ایست قلبی کرده . شوک عجیبی بود . هیشکی آمادگیش رو نداشت . بابام اینا 7 تا بچه ن ، نصفشون با همدیگه حرف نمیزنن . هیچی از رسم و رسوم نمیدونن . الان هرکدوم اون یکی رو مقصر میدونه . کرج خونه عمو کوچیکم بوده این اتفاق افتاده . از اونجا باید ببرن بهش زهرا شستشو بدن تا مجوز بدن بتونن بیارن اینور که احتمالا تا فردا عصر یا شب طول میکشه . فردا باید بریم . دندونمم شدید درد میکنه وقت پریودمم نزدیکه . نمیدونیم قرار چی بشه . الان کرج قیامته احتمالا . طوفان در راه است . ولی احتمالا آخرین طوفان یا یکی مونده به آخری باشه . دیگه داره تموم میشه این داستان . فقط میمونه انحصار وراثت . همون موضوعی که سال ها سرش دعوا بود . 🖤

عارفه صاد محسن رحمانی
Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس پنجشنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ۱۱:۲۷ ق.ظ

299

سلام . این هفته درد دندونم همچنان ادامه داشت ، شنبه نوبت جراحی دارم ولی دغدغه م اینه اگر با جراحی هم دردم خوب نشد چی ؟! چون معلوم نیست درد مربوط به کدوم دندونه . بیشتر نگران این موضوع ام . کتاب آبنبات نارگیلی تموم شده دارم کتاب آبنبات لیمویی رو میخونم و تا هفته بعد اینم تموم میشه که سری آخر این مجموعه س ، ولی برای کتاب بعدی هنوز هیچ ایده ای ندارم . زبان آلمانی به قسمت های گرامرش رسیدم و یکم دوست نداشتنی ان ولی ناچار باید بخونم . از هفته بعد سعی میکنم تمریناتم رو بیشتر کنم . سریال آکتور رو شروع کردیم ، اونقدر که فکر میکردم جذاب باشه ، نیست . ازازیل رو هم هفته پیش جمعه 3 قسمت رو با هم دیدیم ، قبل دیدن به مامان گفتم بیا چراغا رو خاموش کنیم بیشتر ترسناک بشه ، ولی اصلا ترسناک نبود وسطای فیلم به مامان گفتم حداقل بیا خودمون الکی بترسیم . ولی سریال بدی نیست خوبه . گوشی رو همچنان روزی نیم ساعت استفاده میکنم . شب ها قبل از 1 میخوابم و صبح ها معمولا 9 بیدار میشم . اول 2 درس آلمانیم رو میخونم بعدش یه گشت و گذاری تو ویدیوهای Easy German میزنم که خیلی دوسشون دارم . مرسی که تا اینجا خوندید . آخر هفته خوبی داشته باشید .

شبکه اجتماعی ویترین شبکه اجتماعی ویترین
Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس پنجشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۰۷ ق.ظ

298 ( روزنوشت )

سلام . برای دندونم نوبت داشتم رفتم گفت مطمئن نیستم منشا درد از کجاست . و به ناچار دوباره قرار شد دو هفته دیگه برم برای جراحی ولی ممکنه باز درد دندونم خوب نشه . همه ایرادا رو باید برطرف کنم تا خوب شم . همچنان گوشی دستم نمیگیرم و حس فوق العاده ایه . روزی نهایتا نیم ساعت اونم برای دانلود فیلم و وصل شدن اینترنت به لپ تاپ . زبان آلمانی رو همچنان میخونم و خیلی ذوق دارم که دارم جلوتر میرم و بیشتر یاد میگیرم . همچنان تمرینم کمه اما دارم تلاش میکنم بیشتر تمرین کنم . تا آخر اسفند امیدوارم بتونم خیلی جلو برم و در حد ابتدایی بتونم صحبت کنم و مکالمه داشته باشم . چون با گوشی کار نمیکنم در نتیجه بیشتر مطالعه میکنم و بیشتر میتونم تو کارای خونه به مامان کمک کنم . منی که عذاب وجدان داشتم چرا 600 تومن بابت کتاب های " آبنبات پسته ای و آبنبات دارچینی " پول دادم ، حالا رفتم کتاب های " آبنبات نارگیلی و آبنبات لیمویی " رو هم خریدم . وقتی غرق داستان میشی خوندنش جالب میشه . خیلی سطحیه ولی اشکالی نداره . دوست داشتم تا آخر بخونمش . میخوام عادت کتاب خوندن رو با خوندن کتاب های ساده شروع کنم . بعد از عید کلی کتاب رمان خارجی دارم که اونا رو شزوع میکنم . زخم کاری رو تموم کردیم و واقعا اصلا توقع نداشتم اینطوری تموم شه خیلی مسخره بود . ازازیل رو شروع کردیم و شاید سریال آبان رو هم ببینیم . شام ایرانی هم قسمت 4 رو دیدیم و تمام و خوشحالم که کسی که حقش بود اول شد . جوکر رو هم همچنان میبینیم . رینگو و دن رو دانلود کردم هنوز ندیدم . سه شنبه ها و چهارشنبه ها هم که سریال های ترکیه رو میبینیم . سه شنبه ها شهرزاد رو میده و چهارشنبه ها یه سریال دیگه . مرسی که تا اینجا خوندین . آخر هفته خوبی داشته باشین .

Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس شنبه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۲:۵۸ ق.ظ

297 ( روزنوشت )

دو روز مونده به وقت دکترم و کلی استرس دارم هم بخاطر هزینه ش هم خوده جراحی . امروز از صبح سردرد داشتم و تا الان خوب نشده . یک هفته ای میشه دارم تلاش میکنم کمتر با گوشی کار کنم و بیشتر مطالعه کنم و تا الان تونستم بهش پایبند باشم . تو کل روز شاید 1 ساعت هم گوشی دستم نمیگیرم . از این بابت حالم واقعا خوبه . کتاب ساده و سبک " آبنبات دارچینی " رو داشتم میخوندم که تموم بشه زودتر کتاب بعدیش یعنی " آبنبات پسته ای " رو شروع کنم که ادامه ی کتاب قبلیه اما وقتی شروع کردم متوجه شدم ترتیبشون رو اشتباه خوندم . به جز این 3 جلد کتاب ، 2 جلد دیگه هم ازش منتشر شده که احتمالا اگه ارزون باشه اونا رو هم بخرم و تا قبل عید تموم کنم که بعد از عید کتابای سنگین تری رو شروع کنم . سریال مترجم رو تموم کردیم . یکم پیچیده بود اما من بازی صابر ابر رو واقعا دوست داشتم . شام ایرانی فقط یک قسمتش مونده که این هفته میاد . جوکر این فصلش عالیه واقعا نیما شعبان نژاد درجه یکه . قهوه پدری رو هم دیدیم و تازه زخم کاری رو هم شروع کردیم . دیشب شب آهنگی قسمت امیرمهدی ژوله رو دانلود کردم و دیدیم که چون دوسش دارم واقعا غرق برنامه شده بودم و خیلی بهم چسبید . امشبم برنامه " اکنون " سروش صحت قسمت تینا پاک روان رو گذاشتیم دیدیم که چون کلا سروش صحت رو هم خیلی دوست دارم اون برنامه هم یه حال و هوای خاصی داشت و واقعا خوب بود ولی از اون خوب تر برنامه " 1001 " بود که هم اول برنامه امیر تاجیک مهمونشون بود و آهنگ نوستالژی زیر آسمون شهر رو خوند که کلی حالمو خوب کرد . بعد از اون یه مهمونی داشتن به اسم ناخدا هوشنگ صمدی که تا حالا اسمشو نشنیده بودم برنامه های مربوط به ارتش و این داستانا هم تا حالا ندیده بودم ولی این برنامه گفتگوشون خیلی بهم چسبید و برام دلنشین بود واقعا دوسش داشتم نمیدونم چرا . ولی حیف که سردرد داشتم وگرنه خیلی بیشتر بهم میچسبید . همچنان خودمو با سریال خفه کردم و از بیکاری حالم داره بهم میخوره . راستی آلمانی رو هم دارم ادامه میدم فقط تمرینم کمه . هر روز دو درس با اشکان میخونم به جز جمعه ها . صبح ها هم ساعت 9 بیدار میشم تا 11 تو یوتیوب چرخ میزنم و کلی ویدیو از بچه های آلمان دانلود میکنم چون تا 11 نت رایگانه ، بعد از 11 میشینم نگاشون میکنم ، حس خوبی بهم میده . مثلا ویدیوهایی که راجب هزینه 1 ماه زندگی تو آلمان هست رو میبینم و یادداشت میکنم ببینم یک ماه زندگی تو آلمان بطور میانگین چقدر پول میخواد . خلاصه که همه چی خوبه جز اینکه هیچ کاری نتونستم جور کنم برای خودم . یوتیوبمم که هیچی فعلا . شبتون بخیر

Last Comments :
قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ---- ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ---- ۴۹ ۵۰ ۵۱ بعدی
Made By Farhan TempNO.7