آلباتروس
جمعه, ۲۸ دی ۱۴۰۳، ۰۲:۰۹ ب.ظ
یکشنبه مریم با داییم اینا اومدن اینجا ، چند روزی اینجا بودن هر شب خونه یکی جمع بودیم یکی دو بار بیرون رفتیم گردش ، این داییم و زنداییم که میان انرژی زیادی از آدم میگیرن ، اصلا یه جا نمیتونن بمونن مدام تو رفت و آمد بودیم منم که اهل اینهمه تحرک نیستم برای همین خسته میشم یا احساس خستگی بهم دست میده . بقیه که میان این اتفاق کمتر میوفته . دیروز دوباره برگشتن شهرشون . زندگی به روال عادی خودش برگشت . دیشب یه ساعت برف اومد زودم قطع شد . یک هفته ای میشه دوباره شروع کردم زبان آلمانی رو با اشکان میخونم . کیفیت ویدیوهاش پایینه ولی هم رایگانه هم تایم هر درس پایینه هم فشرده درس نمیده و باعث میشه خسته نشم و درس ها برام سنگین نباشه . یک ماه دووم بیارم و بتونم مستمر بخونم و تمرین و تکرار داشته باشم دیگه میتونم ادامه بدم . همیشه اولش سخته . یه وبلاگ آلمانی هم ساختم برای خودم که بعد یک ماه که دایره لغاتم بیشتر شد بتونم روزانه یا هفته ای یک بار در حد چند خط بنویسم تا برام انگیزه بشه . اگر اینجا کسی هست آلمانی میخونه یا وب آلمانی میشناسید خوشحال میشم برام بفرستید . tschüss
آلباتروس
شنبه, ۲۲ دی ۱۴۰۳، ۰۱:۵۵ ق.ظ
چند روز پیش طلسم شکست و بالاخره رفتیم پیش دندون پزشک اول رفتیم از دندونم عکس گرفتم بعد که بردیم پیش دکتر گفت دندونات همه سالمن فقط دو تا فک چپ و راستت دندون عقلت افقی دراومده داخل لثه و باعث میشه به بقیه دندونات فشار بیاد . گفت هر دو تا نیاز به جراحی داره . هر کدوم ناقابل بین 4 تا 6 تومن . 2 تومنم بزاریم برای جرم گیری یعنی تقریبا ناقابل 10 تومن برای دندونام باید هزینه کنم . موهامو 3 تومن فروختم که نصفش رفت برای بدهیام . دندونمم درد میکنه و نمیدونم دقیقا باید چیکار کنم . یه پلنر سالانه ی 1404 خریدم اونم ناقابل 400 تومن . امروزم 150 دادم نت خریدم
. تقریبا پولم داره تموم میشه . از ترس ولخرجی جرات نمیکنم بیرون برم . یعنی پامو بزارم بیرون ته مونده ی پولم تموم میشه
. راستی یه باشگاه جدید افتتاح شده دو تا خونه اونورتر ، یعنی 1 دقیقه فاصله داره تا خونمون . پول داشتم میرفتم متاسفانه پول نیست . کاش اون کار اینترنتیه تا قبل عید جور میشد یه پولی دستم میومد حداقل . " مهیار عیار " که تموم شد ، واقعا دوسش داشتم حیف شد تموم شد ، الان با مامان " سوجان " رو میبینیم که اونم آخراشه دیگه خراب کردن داستان رو . جوکر رو هم تا قسمت 5 دیدیم . حس میکنم یکی از مهمونای این هفته ی " شام ایرانی " کامران تفتی باشه . خدا کنه حدسم درست باشه . یه برنامه ای عید امسال پخش میشد به اسم " هموطنز " اونو تازه پیدا کردم دانلود میکنم هر شب یه قسمتشو میبینیم . این ویروس جدیدم مثل اینکه خیلی خطرناکه مراقب خودتون باشید . شبتون شکلاتی .
آلباتروس
چهارشنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۳، ۰۲:۴۱ ق.ظ
سلام . تقریبا 10 روز قزوین موندیم و پریروز بالاخره برگشتیم . روزی که داشتیم میرفتیم تو ماشین پریود شدم و واقعا حالم گرفته شد . رفتم بالاخره موهامو فروختم ، 3 و نیم گرفتم ولی 500 پول کوتاهی دادم ، یعنی در اصل 3 تومن موهامو فروختم که یک و خورده ای به مامان بدهکار بودم اونو دادم بقیه ش موند . قرار بود تا سرشونه م کوتاه کنه ولی خیلی کوتاه کرد تا گردنم کوتاه کرد . اولش خیلی ناراحت بودم ولی سشوار که کشید دیدم بهم میاد . من صورتم گرده برای همین موی کوتاه بهم میاد . تا عید به سرشونه هام میرسه مریم که بیاد هم رنگ میکنم هم پروتین تراپی . یه شب رفتیم باغ دوستاشون که من چون کلا دیر یخم باز میشه از اول تا آخر یه گوشه نشستم کلا 5 دقیقه هم حرف نزدم ، ولی خوش گذشت بد نبود . یه شبم رفتیم کافه مافیا بازی کنیم که من چون نقش ها رو بلد نبودم بازی نکردم ولی بازم خوش گذشت . اردبیلم که رسیدیم شوفاژا خراب بود تا صبح یخ زدیم ، شب دو تا پتو کشیده بودم روم . تو این 10 روز سعی کردم هر شب هرطور که شده "مهیار عیار" رو ببینم . امشبم ویژه برنامه ی "O Ses Turkiye" بود که متاسفانه اصلا جذاب نبود . نه ژوری ها نه شرکت کننده ها .
آلباتروس
سه شنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۳، ۱۲:۵۵ ق.ظ
امشب یه لحظه احساس کردم قلبم از شدت ناراحتی مچاله شد . قرصایی که بابا میخوره خواب آورن و باعث میشه در طول روز زیاد بخوابه . امشب ما داشتیم فیلم میدیدیم که بیدار شد رفت یه پرتقال از یخچال برداشت گذاشت تو پیش دستی با یه چاقو آورد به مامان اشاره کرد که اینو برای من پوست بکن . نیم ساعت یه ساعت گذاشت مامان پوست نکند ، منم حواسم به فیلم و گوشی بود . یهو دیدم بابا بلند شد پیش دستی رو برداشت برد آشپزخونه پرتقال رو گذاشت یخچال برگشت . بهش گفتم چرا بردی پوست میکندیم خب ، گفت نه دیگه حسش پرید . احساس کردم یکی قلبمو مچاله کرد . تو این چند سالی که بابا مریض شده مامان خیلی بهش بی احترامی میکنه ، یا سرش داد میزنه یا حرفشو گوش نمیده یا کم محلی میکنه یا نادیده میگیرتش خلاصه . یه بار چند روز پیش مامان بهم گفت تو نبودی من یک دقیقه هم با بابات نمیموندم . قبول دارم بابام در طول زندگی خیلی بدی ها در حقمون کرده نذاشت یه آب خوش از گلومون پایین بره . ولی احساس میکنم بینشون گیر کردم . احساس اضافی بودن میکنم . شاید من نبودم تکلیف زندگیشون مشخص میشد . نه میتونم کار کنم ، نه ازدواج کردم ، مثل یه سربار حس میکنم خودمو . چه شبایی که خوابیدم به امید اینکه صبح بیدار نشم . کاش من نبودم . کاش منی وجود نداشت . کاش امشب واقعا بخوابم و صبح بیدار نشم .
آلباتروس
شنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۳، ۱۲:۰۸ ب.ظ
سلام . قرار بود پنجشنبه یا دیشب این پست رو بنویسم ولی انقدر سردرد داشتم که نشد . منشی دندون پزشک دو بار زنگ زد نوبتم رو جا به جا کرد که گفتم بخوام بیام دوباره تماس میگیرم . خریدار مو زنگ نزد متاسفانه ( کلیک ) . ولی با مریم ( خواهرم ) که حرف میزدم گفت اونیکه قزوین رفتیم 3/5 گفته بود . مریم اینا 3،4 روز دیگه میان که یلدا اینجا باشن . بعدش شاید یکی دو ماه دیگه ما بریم اونور که همون موقع میرم اگه هنوزم سه و نیم بخواد موهامو ، میفروشم و کراتین هم میکنم شاید رنگم کردم . برای یلدا آهنگ " شب طولانی " رو میخواستم تمرین کنم که یوتیوب و آپارات پستش کنم ولی حوصله م نمیکشه . کالیمبام الان کنارمه و واقعا حسش نیست تمرین کنم . ولی بعد از این پست باید برم سراغش . سریال " قهوه پدری " رو تا 6 که اومده دیدیم همشو . نسبت به سریال های قبلی مهران مدیری ، خیلی افت کرده . ولی من تا جاییکه بتونم تلاش میکنم طنز ببینم هرچقدر هم که مزخرف باشه . " جوکر " رو هم دیدیم . به نظرم نسبت به سری قبل خانم ها خیلی بهتره . نرگس محمدی جاش تو این گروه بود به نظرم . دیروز قسمت 5 " پدرخوانده " رو هم ظهر گذاشتم دیدم که همون باعث شد سردرد بگیرم . از دیروز تلویزیونمون خراب شده و " مهیار عیار " و بقیه سریالا رو نتونستیم ببینیم . سریال " مترجم " رو هم شروع کردیم که بیشتر جذب اسمش شدم . دیشب طبق معمول بابا تو حال خوابیده بود در نتیحه با مامان رفتیم اتاق و مترجم رو تو اتاق دیدیم . صبح پاشدم دیدم برف اومده ولی مثل سال های قبل ذوق زده نشدم . دکانت عطری که هفته پیش رسید برام رو چند روز پیش زده بودم به خودم . از رو خودم بوش رفته ولی هر وقت در اتاقمو باز میکنم بوی گلفروشی به مشامم میخوره برای چند ثانیه . اول خوشم نیومد ازش ولی الان میگم خیلی ام بد نیست .