بهار نارنج

عشق یعنی حالت خوب باشه

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فیلم و انیمیشن» ثبت شده است.

172 ( گذر لوطی هاشم )
‎۲۴۱ ـُـمین روزِ سال

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

دیشب بعد از پستی که گذاشتم داشتم دنبال تئاتر " گذر لوطی هاشم " میگشتم ، از یوتیوب پیداش کردم میخواستم ببینم که یهو خاله م و پسرخاله م زنگ در رو زدن . نشستیم تا 12:30 تقریبا . بعد رفتنشون چشمام خسته بود اما دوست داشتم ببینمش براش ذوق داشتم . برای همین پلی کردم و نشستم به تماشا . شب هم بود خونه سکوت مطلق بود چراغا خاموش بود حس خوبی داشت . راستش نمایش رو بیشتر برای حضور " آقای محمدرضا ژاله " تماشا کردم . یکم داد و بیداد و سر و صدا زیاد بود یکم با سرعت و تند تند حرف میزدن که بعضی جاها نمیفهمیدم چی میگن مجبور میشدم چند بار بزنم عقب که این یکم آزار دهنده بود و یه چیز دیگه که من دوست نداشتم اما برای تئاترها نیاز هست این بود که نور کم بود و یه قسمت رو کلا تاریک میکردن فقط یه قسمت روشن میموند . که دلگیر بود برام . اما در کل قشنگ بود و دوستش داشتم . امروز هم ساعت 17:00 تقریبا همگی به جز بابا رفتیم خونه مادربزرگم که بهشون سر بزنیم خاله و پسرخاله م هم اومدن داییم هم که خونه بود و آخرش هم بابام اومد پیشمون . تا برگردیم خونه و یکم زبان بخونم دیر شد برای تماشای تئاتر و اینکه چیزی تو ذهنم نیست برای تماشا . به شدت دوست دارم تئاتر " زیبایی گاهی زن است " رو تماشا کنم . 

+ آخر شب هم بابام زنگ زد شوهر خاله م اومد خونمون یکم صحبت داشتن باهاش راجب خاله م . همین الان رفت . الان دیگه دیره اما میگردم یه چیزی پیدا میکنم که فردا شب ببینم . 

+ آهان راستی فردا شب هم خونه خاله م اینا خودمون خودمون رو دعوت کردیم laugh

 

 

۳ ۰ ۱

170 ( روزنوشت ) قبول نشدم
‎۲۳۹ ـُـمین روزِ سال

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

امروز تقریبا ساعت 14:35 دقیقه بود که تو گروه نوشتن که امروز ساعت 15:00 در یک لایو منتخب ها اعلام میشن . در عرض کمتر از 30 ثانیه خیس عرق شدم تپش قلب قابل وصف نیست واقعا . برای کنکور انقدر استرس نکشیده بودم . برای هیچی انقدر استرس نکشیده بودم . به طرز عجیبی اختیارم دست خودم نبود دیگه ، به ساعت نگاه کردم فقط بیست دقیقه مونده بود تا اعلام نتایج ، بلند شدم اتاق رو یکم تمیز کردم دستمو الکل زدم یه اسپری به اتاق زدم هوا خوش بو باشه انرژی خوب بگیرم و نشستم به خوندن آیت الکرسی و صلوات و دعا و دعا و دعا فقط خدا میدونه به من چی گذشت . صدای تپش قلبم رو میشنیدم . مامان اومد برای ناهار صدام کنه اشاره کردم نمیخورم درو ببند ( فکر کنم متوجه شد وقت اعلام نتایج ) لایو با چند دقیقه تاخیر شروع شد و اولش سلام و احوال پرسی بعدش دلیل اینکه چرا یه سریا قبول نشدن و این حرفا و در آخر لیست قبولی ها رو گفت و اسم من تو لیست نبود . نمیدونم چرا از اینکه قبول نشدم خیلی تعجب کردم . لایو تموم شد گوشی رو گذاشتم کنار به زور داشتم جلوی خودمو میگرفتم که گریه نکنم . رفتم آشپزخونه مامانم منو دید فهمید یه چیزی شده گفت حالت گرفته س چرا گفتم چیزی نیست . نگام نکرد گفت قبول نشدی ؟ اینو که گفت دیگه اشکام دراومد نتونستم جلوی خودمو بگیرم . برگشتم تو اتاق دراز کشیدم رو تخت . نباید گریه میکردم سریع ترفند همیشگی م رو انجام دادمو رفتم سراغ اجراهای " حامد آهنگی " که یکم خنده برگرده به لبام . و همینطورم شد یکمم تو اینستا ویدیوهای طنز دیدم و گریه م بند اومد . راستش وقتی دلیل قبول نشدن بچه ها رو میگفت همونجا حس کردم احتمالا من قبول نشم چون دلیلی که گفت شامل حال من میشد . 

ناراحت شدم اما اشکال نداره . دور بعد حتما شرکت میکنم و ایندفعه حتما قبول میشم . اینسری به شدت استرس داشتم و رو اتود هام خیلی تاثیر داشت ، ایده نداشتم پایه نگهدارنده نداشتم میدونم اینا توجیحه ها اما خیلی تاثیر داره خب الان هم استرسم کامل رفع شده هم تجربه کسب کردم و هم تا شروع دور بعد کلی میتونم فکر کنم و ایده بگیرم و تمرین کنم . فقط و فقط و فقط باید تمرین کنم و تئاتر ببینم . شاید باورتون نشه از همین امشب به طرز عجیبی عاشق تئاتر شدم . و تا الان تنها تئاتری که دیدم " جوجه تیغی " بود که خیلی ام دوسش داشتم . امروز دوباره برای اینکه حالم عوض شه دوباره دیدمش و حال دلم خوب شد . واقعا دوسش داشتم و تصمیم جدی گرفتم که زیاد تئاتر ببینم . دو تا تئاتر دیگه هست دوست دارم ببینمشون یکیش تو فیلیمو هست ولی رایگان نیست منم اشتراک ندارم یکیشم که عاشقشم ببینم هیچ جا نمیتونم پیداش کنم .

اولی اسمش : گذر لوطی هاشم

دومی : زیبایی گاهی زن است 

هرکی این پست رو تا انتها خوند ازش خواهش میکنم از ته دلش برام دعا کنه .

خیلی ممنونم ازتون که تا اینجا اومدید و خوندید من رو . ببخشید طولانی شد و خودم از پست های طولانی خوشم نمیاد .

راستی لینک تئاتر " جوجه تیغی " که رایگان هم هست رو براتون میزارم این پایین دوست داشتید ببینید پشیمون نمیشید واقعا قشنگه .

https://www.filimo.com/w/eo5lO?afterlogin=watch&uid=eo5lO

۳ ۰ ۳

159 ( Squid Game ) خطر اسپویل شدن
‎۲۱۸ ـُـمین روزِ سال

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

اگه هنوز سریال رو ندیدید این پست رو به هیچ وجه نخونید

اول از همه سلام . امیدوارم عالی باشید . 

بالاخره شد که منم یه سریالی که تازه اومده و داغه داغ هست رو همراه همه و تو اون زمان ترید بودنش ببینم و واقعا حس فوق العاده ای بود . سریالی که مدت ها از انتشارش گذشته هرچقدرم جذاب باشه اینکه تو دوره ی خودش دیده بشه جذابیتش رو دو چندان میکنه . و من این حس جذابیت رو با این سریال حس کردم و حالا میخوام نظرم رو راجب سریال بگم . البته یه هفته ای میشه که دیدم تموم شده هااا فقط وقت نمیکردم بیام پست بزارم . 

اول از همه اگه خیلی احساساتی هستید خیلی توصیه نمیکنم این سریال رو ، به منم گفته بودن ولی من گوش ندادم ، نمیگم بده هاااا سریال درجه یکی بود اما ناراحت کننده . خدا میدونه تو قسمت 6 من چقدر برای مرگ پیرمرد گریه کردم و وقتی تو قسمت آخر فهمیدم کل داستان زیر سر پیرمرده بود اصلا جا خوردم و فکرشو نمیکردم . از قسمت اول عاشق پیرمرده بودم و هی به خودم میگفتم هرکی میمیره بمیره فقط این پیرمرده نمیره که خب اینطوری شد و آخرشم خوب شد که مرد . به نظرم پرمفهوم ترین قسمت سریال همین قسمت 6 بود که دو نفر دو نفر با هم همگروه شدن به امید اینکه با هم این مرحله رو رد کنن اما دیدن که از بین دو نفر فقط یک نفر برنده ی بازی میشه ، هرچقدر حرف بزنم حق مطلب ادا نمیشه حتما باید تماشا کنید تا حسش کنید . تنها نکته منفی که تو فیلم بود از نظر من ، فقط و فقط این بود که زیاد خون و بریدگی و جراحی نشون میداد که من حساسم و چندشم میشه واقعا حالم بهم میخورد مجبور میشدم رومو برگردونم و نمیدیدم اون تیکه رو . به نظرم تا این حد میشد که نشون ندن واقعا حال بهم زن بود بعضیاش . همین . این یه مورد رو فاکتور کنیم در کل سریال بی نظیری بود و کلی حرف توش بود واقعا کلی حرف برای گفتن داشت و باید ببینید تا درک کنید حرفم رو . 

۳ ۰ ۲

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

امروز ششمین روزه که مامان نیست و اولین سالی که روز تولدم کنارم نیست . دلم براش تنگ شده 6 روز که نیست . قرار بود یه هفته ای بیاد اما اینطور که معلومه فکر کنم بیشتر طول میکشه . صبح بیدار شدم یکم تو تلگرام تو کانالا و گروهای زبان چرخ زدم قرار بود برای ترکی استانبولی و انگلیسی تعیین سطح بشم که انجام نشد ، تا فردا احتمالا انجام میشه . انگلیسی و ترکی استانبولی رو صد در صد ثبت نام میکنم فقط منتظرم تعیین سطح بشم ، برای زبان سوم بین اسپانیایی و فرانسوی گیر کردم از شمام نظر خواستم ولی فکر کنم حتی یه نفر هم اینجا رو نمیخونه پس احتمالا با اینکه فرانسوی رو بیشتر دوست دارم اما اول اسپانیایی رو شروع میکنم به وسطا که رسیدم فرانسوی رو هم شروع میکنم . اما از پریروز که این تصمیمو گرفتم حس خیلی خوبی گرفتم و حالم خیلی بهتره . امیدوارم کم نیارم و تا تهش برم . صبحانه کیک و شیرکاکائو خوردم بابام دو تا تخم مرغ خورد . رفتم گلدونای مامان رو آب دادم باید پریروز آب میدادم که یادم رفته بود . چون روز تولدم بود یه حالی به خودم دادم و دوباره رفتم خوابیدم تا ساعت 12:15 . خیلی چسبید خدایی . نمیدونم چرا یکم سردرد داشتم یه قرص خوردم یکم بهتر شدم . یکم لوبیا سبز داشتیم گذاشتم آب پز شد همونو واسه ناهار خوردم ( این مدلی خیلی دوس دارم ) دوباره اومدم جام گرفتم خوابیدم laugh بعدش نشستم پای لپ تاپ یه کتاب سطح استارتر داشتم دو بار خونده بودمش اینبار با ویس صوتی دوباره خوندمش و یکم راجی زبان های مختلف باز سرچ کردم تا ساعت 20:30 شد و مثل هر شب " پدر سالار " رو دیدیم . قرار بود پنکیک بزارم اما یهو تغییر دادم به کیک شکلاتی . سریال که تموم شد کیک رو درست کردم دیگه به سریال " آمین " و " در کنار پروانه ها " نرسیدم . کیک که تموم شد سریال " افرا " شروع شد ، پیام بازرگانیش خاموش کردم و بعد سریالم دیگه آماده شد میخواستم برش بزنم که محمد زنگ زد بهم تبریک گفت بعدشم با مریم حرف زدم . امروز با مامان حرف نزدم راستش . کیک رو بریدم ظاهرش خوب شده بودا ولی نمیدونم چرا پودر شد خورد شد . یه بارم قبلا درست کرده بودم اینجوری میشد نمیدونم چی رو کم یا زیاد میزنم . وتس اپم رو چک کردم دیدم هم اعظم هم زهرا دختر عمه م بهم تبریک گفتن . اینا خیلی با ارزشن تا اونایی که خودت پست میزاری میان زیر پستت همه تبریک میگن indecision . کیک رو خوردم و اومدم اینجا و در حال نوشتنم الان . فقط آرزو میکنم نه تنها سال بعد ، بلکه همیشه تولدم مامان پیشم باشه . دلم یه انیمیشن قشنگ میخواد مثل " کوکو " اگه میشناسید معرفی کنید لطفا . ممنون . 

چهارشنبه 17 شهریور 1400

شبتون شکلاتی

پ . ن (24:17 دقیقه) : الان گوشیو گرفتم دستم دیدم مامان دو بار زنگ زده اس ام اس داده زنگ زدم 7 ، 8 دیقه خرف زدیم دلم تنگ شده بود خیلی یکم آروم شدم .

۲ ۰ ۱

142 ( شنبه دومین روز بدون مامان )
‎۱۶۸ ـُـمین روزِ سال

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید