23 ( روزنوشت )
سلام سلام سلام امیدورم عالی باشید
دیشب که خونه خاله بودیم قرار گذاشتن برای امروز که بریم کوهنوردی و تفریح . صبح ساعت ۱۱ تقریبا حرکت کردیم سمت آستارا 😢 گــــرم بوداااا 🥵 رفتیم همونجایی که دو سری پیش رفته بودیم . ایندفعه چون وسایل زیاد بود هوام نسبت به سری قبل گرمتر بود برای همین بیشتر خسته شدیم ، من واقعا اذیت شدم . نشستیم غذا خوردیم یکم همه بازی کردن ساعت ۵ شروع کردن به جمع کردن تا برسیم بالا ساعت تقریبا یه ربع به ۶ بود . بابام زودتر رسیده بود ولی هی نفس نفس میزد هی به همه فحش میداد هی غر هی غر هی غر 🙁🤦🏻♀️ یعنی تو ماشین اعصاب ۴ تامون رو خراب کرد رسیدیم جلوی در همه از سردرد داشتیم میمردیم 😞 ما به جهنم دلم واسه محمد سوخت اولین بار بود رفتارای بابا رو میدید 😭 نزدیک خونه شدیم یهو مامانم گفت میخوای با محمد برید اونجایی که قرار بود برید 😍 رسیدیم جلوی در رفتیم تو لباسامونو عوض کردیم سریع رفتیم محل مورد نظر ، فکر میکردیم بسته باشه ولی باز بود 😍 گفتیم یه نژاد پودل میخوایم ، گفت اصلش رو نداریم ولی یکی هست نژادش خالص نیست ، نشونمون داد مدل مینیاتوری بود خیلی ناز بود 😍 گفت ده تومنه ولی با صاحبش حرف میزنم ، قیمت آخرو گفت ۶ تومن 😐 خلاصه زیاد بود برام ، شماره دادم قرار شد تونست تخفیف بگیره خبر بده . اومدیم خونه محمدو راهی کردیم رفت . تقریبا دو ساعت بعدش زنگ زد گفت صاحبش ۶ تومن کمتر نمیده 🤦🏻♀️ گفتم مشورت کنم خبر میدم 😂 ولی خیلی ناز بود خیلی 😍 محمد گفت عجله نکن منم میرم تهران پیش دوستم شاید اون ارزونتر داشت 😍 دعا کنید یه پودل مینیاتوری نر با قیمت پایین بتونم پیدا کنم 😍 یه اسمم براش پیشنهاد بدید 😁