202 ( روزنوشت )
جمعه, ۳ دی ۱۴۰۰، ۰۲:۰۰ ق.ظ
سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید
امروز نت تا ساعت 12:30 خوابیدم مریم و محمد تا 4 فکر کنم خوابیدن دیگه ساعت 4 مامان با داد و بیداد بیدارشون کرد . ناهار خوردیم مامان حاضر شد بره مغازه مام حاضر شدیم باز با سیمین و وحید قرار بود بریم جاده سرعین قهوه خونه . نیما و علی نبودن خودمون 5 نفر بودیم برفم یه ذره اومده بود هوا یخ بود . بچه ها بودن بیشتر میگذشت اما باز خیلی خوب بود کلی خندیدیم منچ بود و دو تا بازی ام برده بودیم خلاصه کلی سرگرم شدیم . تا 8:40 دقیقه تقریبا موندیم بعد دیگه مامان زنگ زد باید میرفتیم مغازه دنبالش دیگه بلند شدیم راه افتادیم ، تو جاده م کلی خندیدیم خلاصه که خاطره خوبی شد .