بهار نارنج

عشق یعنی حالت خوب باشه
۲۳۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روزنوشت» ثبت شده است
آلباتروس
آلباتروس دوشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۱۱ ق.ظ

100 ( روزنوشت )

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

شبتون بخیر بعد از دو سه روز اومدم دارم پست میزارم . این 3 روز از عجیب ترین روزای زندگیم بود . حسی که تا به امروز تجربه ش نکرده بودم . موکا رو جمعه ساعت 11:30 صبح رفتم از فرودگاه آوردمش . خیلی کوچیکتر از حد تصور من هست . خیلیییییییییی نااااااازه حتی مامانمم خوشش اومده همه اونایی که میگفتن پودل چیه آخه خیلی زشته همشون الان عاشقش شدن . ولی روز اول بدترین روز عمرم بود ، انقدر گریه کردم . همون اولین روز مامان و بابا هی غر زدن اشتباه کردی کاش نمیخریدی نمیتونی نگه داری و از این حرفا ، رفتم دیدم مامانم نشسته داره گریه میکنه میگه خیلی ناراحتم اینو خریدی کاش نمیخریدی indecision گریه مادر نقطه ضعف منه منم دیدم مامانم داره گریه میکنه و ناراحته تصمیم گرفتم پسش بدم و از اینکه مجبورم ردش کنم گریه م گرفت crying خیلی حس بدی بود بدترین حس دنیا رو تجربه کردم . مریض شده بودم استرس گرفته بودم تپش قلب داشتم تصور اینکه هر ثانیه میگذره و مامان اینا ناراضی ان بدجوری اذیتم میکرد . روز اول همش بغلش کردم هی باهاش بازی میکردم بد عادت شد نمیتونستم تنهاش بزارم پارس میکرد همین موضوع باعث شد مامان اینا بیشتر اصرار کنن که ردش کن بره تا اینکه از دیشب ...

شکور .. آرتمیس ツ
Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۹:۰۳ ب.ظ

99 ( روزنوشت )

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

امروز صبح ساعت 11:30 سگ رو گرفتم آوردم . مامان انقدر غر زد نشست گریه کرد اعصابمو ریخت به هم ، به مجموعه ای که ازشون خریده بودم پیام دادم ببینم راضی میشن برگردونمش یا نه . دعا کنید قبول کنن . 

Amir chaqamirza کژال .. فاطـــღـــمـه ツ علیرضا آهنی آرتمیس ツ
Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس پنجشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۳۹ ق.ظ

98 ( آشتی من و بابا )

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

اونایی که مطالب قبلتر رو خونده باشن میدونن من و بابا چند ماهی بود سر یه موضوع کاملا الکی و بی دلیل حرف نمیزدیم . سر اینکه چرا من رمز اکانت مفید آنلاینم رو عوض کردم 😐 همون روز رمز رو رو کاغذ نوشتم بهش دادم باز قبول نکرد 😐 . دیشب سردرد بدی داشتم ، 3 تایی نشسته بودیم مامان و بابا رو به روی من بودن ، مامان رو یه کاغذ یه چیزی نوشت اومد سمت من گفت یه کاری میخوایم بکنیم surprise هر چی فکر کردم متوجه نشدم منظورش چیه . یهو بابا اومد مامان کاغذو داد به من گفت اینو بده بابا بگو ببخشید ( رمزم بود ) کاغذو دادم گفتم ببخشید یهو دیدم بابا گوشواره ای که تقریبا 10 سال پیش فروخته بودیم رو آورد داد بهم surprise بعد روبوسی کردیم و تموم شد . بابت گوشواره خیلی خوشحال شدم 😍👏🏻 تقریبا 9،10 سال پیش فکر کنم 200 هزار تومن فروخته بودیم . 

زری ... زری ... نویسنده آشنا یاسمن گلی:) macho picho آرتمیس ツ فاطـــღـــمـه ツ
Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس شنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۹، ۰۸:۲۶ ب.ظ

94 ( Halloween )

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

اونایی که منو بشناسن میدونن عاشق زبان هستم . شاید از 10 سال پیش تا الان که سریال " Extra " رو پیدا کردم خیلی ازش خوشم اومد و اون قسمت هاییش که بیشتر دوست داشتم رو شاید هزار بار دیدم ، یکی از همون قسمت ها ، داستانه " هالووین " هست که خیلی دوسش دارم و دیشب هم به خاطر اینکه هالووین بود دوباره نگاهش کردم و هم خندیدم هم یکم ترسیدم . از همون موقع ها که کلاس زبان میرفتم درس هایی که راجب مراسم ها بود همش ذوق داشتم یکی ازم سوال بپرسه و منم هالووین رو بگم 😅 حالا چیز زیادی ام نمیدونستما ولی همیشه ذوق داشتم راجبش حرف بزنم حس میکردم کلاس داره ، شاید اونموقع ها خیلی شناخته شده نبود نمیدونم . جالبه که بدونید به شدت آدم ترسویی هستم و خیلی شبا چراغ اتاقم روشن میمونه تا صبح . دو سه سال پیش هم یه انیمیشن به اسم " کوکو " دیدم که بی ربط به هالووین نبود و خیلی دوسش داشتم اینمه خوبی بود بهتون پیشنهاد میدم ببینید . الانم داشتم من و تو پلاس رو میدیدم که یکی از مجری ها رو بدون اینکه بدونه برده بودن یکی از این پارتی ها ... من اگه جاش بودم حتما سکته میکردم خیلی بده واقعا خیلیییییییییییییییی . خواستم به مناسبت هالووین یه پستی بنویسم که به یادگار بمونه 😊

کسی از هالوویین چیزی میدونه ؟ اگه اطلاعات یا خاطره ای ازش دارید خوشحال میشم برام بنویسید

راستی هالووینتون مبارک 🙏🌼 

 

Last Comments :
قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ---- ۳۳ ۳۴ ۳۵ ۳۶ ۳۷ ۳۸ ۳۹ ---- ۴۵ ۴۶ ۴۷ بعدی
Made By Farhan TempNO.7