292 ( روزنوشت )
سلام . قرار بود پنجشنبه یا دیشب این پست رو بنویسم ولی انقدر سردرد داشتم که نشد . منشی دندون پزشک دو بار زنگ زد نوبتم رو جا به جا کرد که گفتم بخوام بیام دوباره تماس میگیرم . خریدار مو زنگ نزد متاسفانه ( کلیک ) . ولی با مریم ( خواهرم ) که حرف میزدم گفت اونیکه قزوین رفتیم 3/5 گفته بود . مریم اینا 3،4 روز دیگه میان که یلدا اینجا باشن . بعدش شاید یکی دو ماه دیگه ما بریم اونور که همون موقع میرم اگه هنوزم سه و نیم بخواد موهامو ، میفروشم و کراتین هم میکنم شاید رنگم کردم . برای یلدا آهنگ " شب طولانی " رو میخواستم تمرین کنم که یوتیوب و آپارات پستش کنم ولی حوصله م نمیکشه . کالیمبام الان کنارمه و واقعا حسش نیست تمرین کنم . ولی بعد از این پست باید برم سراغش . سریال " قهوه پدری " رو تا 6 که اومده دیدیم همشو . نسبت به سریال های قبلی مهران مدیری ، خیلی افت کرده . ولی من تا جاییکه بتونم تلاش میکنم طنز ببینم هرچقدر هم که مزخرف باشه . " جوکر " رو هم دیدیم . به نظرم نسبت به سری قبل خانم ها خیلی بهتره . نرگس محمدی جاش تو این گروه بود به نظرم . دیروز قسمت 5 " پدرخوانده " رو هم ظهر گذاشتم دیدم که همون باعث شد سردرد بگیرم . از دیروز تلویزیونمون خراب شده و " مهیار عیار " و بقیه سریالا رو نتونستیم ببینیم . سریال " مترجم " رو هم شروع کردیم که بیشتر جذب اسمش شدم . دیشب طبق معمول بابا تو حال خوابیده بود در نتیحه با مامان رفتیم اتاق و مترجم رو تو اتاق دیدیم . صبح پاشدم دیدم برف اومده ولی مثل سال های قبل ذوق زده نشدم . دکانت عطری که هفته پیش رسید برام رو چند روز پیش زده بودم به خودم . از رو خودم بوش رفته ولی هر وقت در اتاقمو باز میکنم بوی گلفروشی به مشامم میخوره برای چند ثانیه . اول خوشم نیومد ازش ولی الان میگم خیلی ام بد نیست .