291 ( روزنوشت )
امروز صبح با کمک مامان دکور اتاقمو یکم عوض کردیم که تختم سمت شوفاژ باشه شبا سردم نشه . یه زنگ به خریدار مو زدم قرار شد ظهر یه سر بریم . یه دوش گرفتم هول هولکی رفتیم موهامو دید گفت 2 تومن میخرم . خیلی خورد تو ذوقم ، اومدیم بیرون پیش خودم گفتم اگه تا چند روز دیگه زنگ بزنه یکم قیمتو بیشتر بگه قبول میکنم ، مثلا 3 تومن که حداقل پول عصب کشی دندونم درست شه . 6 ماهه دندون درد امونمو بریده . اگه زنگ نزد دوباره میرم همون 2 تومن میفروشم چاره ندارم . بعد یه سر رفتیم فروشگاه پوشاک ، مامان یه تیشرت ارزون برداشت بعد که اومدیم خونه پیش خودم گفتم کاش منم برمیداشتم ست میشدیم . قرار شد فردا صبح بریم منم یه دونه بردارم . یه سرم رفتیم از دندون پزشکی نوبت گرفتیم ولی هنوز نمیدونم پولشو قراره از کجا بیارم . وقتی ام برگشتیم خونه طبق معمول اول " مهیار عیار " رو دیدیم که عاشقشم . برای شام 4 تا دونه پنکیک درست کردیم . بعدش برره و بعدشم سریال " مترجم " رو دانلود کردم فعلا یه قسمتشو دیدیم . سریال " شریک جرم " که شروع کرده بودیم رو دیشب تموم کردیم . پر چالش ترین روزام اینشکلی میگذره . وگرنه بعضا 1 ماه پامو از خونه بیرون نمیذارم . صبح ها بی انگیزه ترین آدم جهانم . اگه زمان برمیگشت عقب حتما یه مهارتی رو حرفه ای یاد میگرفتم . نه مثل الان که نه گیتار رو ادامه دادم نه کالیمبا رو نه چرم دوزی رو نه یوتیوب رو نه زبان رو . مثل علافا و بیکارا مثل دختری که سربار خانواده شده ، شبو صبح میکنم صبح رو شب . اصلا از خودم راضی نیستم . عمرمون داره میگذره هیچی از زندگی نفهمیدیم . کاش خریدار مو زنگ بزنه .