امشب حالم اصلا خوب نیست 😭 قلبم درد میاد 💔 

امروز ظهر یه ساعتی مامان رفت بیرون ، بعد از ظهرم با بابا رفتن خونه مامان بزرگم تقریبا ساعت ۲۱:۳۰ برگشتن .  طبق معمول همیشه رو مبل نشستیم با گوشی کار کردیم ، بعدش قسمت اول فصل ۶ اسکار رو گذاشتم با هم دیدیم ، ساعت ۱۱ اسکار تموم شد . مامان گفت پاشو یه لیوان چایی دیگه بریز امشب زود بخوابیم . فکر میکردم بعد اسکار میتونیم یه چیز دیگه هم ببینیم چون تازه ساعت ۱۱ بود و ما معمولا تا ۱ بیدار میموندیم . پاشدم چایی رو ریختم ، تا نشستم دیدم مامان خوابش برده 🥺😔 انقدر خسته بود فورا خوابش برد . احساس کردم قلبم درد گرفت . برای چایی که بیدارش کردم خودش تعجب کرد که چه زود خوابش برد . بهش گفتم " چقدر زود خوابت برد  " اومد رو مبل کنارم نشست گفت " پیر شدم دیگه " 💔

خدایا من قبلا راجب این موضوع بارها باهات حرف زدم ، خواستم یه بار دیگه یادآوری کنم . من به جز سلامتی خودم و خانوادم ، تقریبا به هیچ کدوم از آرزوهام نرسیدم . اشکالی نداره . اما یه قولی بهم بده ، قول بده مرگ مامان بابام رو هیچوقت نبینم و زودتر از اونا بمیرم . به عنوان دختری که تو این دنیا به هیچی نرسید ، تنها چیزی که ازت میخوام همینه . لطفا خواهش میکنم نزار هیچوقت مرگ عزیزانم رو ببینم 🙏 حداقل بزار با خیال این آرزو ، بقیه عمرمو راحتتر بتونم زندگی کنم 🙏

بزرگترین باگ خلقت پیر شدن مامان باباهاست 😭💔

۱ ۰