267 ( روزنوشت )
نتونستم جلوی خودمو بگیرم دوباره پیام دادم نیرو جایگزین گرفتین یا نه ؟ با خنده گفت چطور ؟ فهمیدم نگرفتن . یکم چک و چونه زدیم ازشون خواستم یکی دو ماه اول یکم هوامو داشته باشن تا دستم تند شه . قبول نکرد گفت روزی 50 تا باید بزنی حالا یه روزایی یکم کم شد اشکال نداره فرداش باید جبران کنی . خیلی سخته فشار و استرس کار اذیتم میکنه میدونم باز پشیمون میشم ولی قبول کردم و قرار شد از شنبه شروع کنم . حداقل اندازه 6 ماه کلاس زبان پول جمع کنم ، یکم وسایل ضروریامو بخرم بعد نخواستم برم دیگه نمیرم . امروز یکم به مامان یاد دادم هم سختش بود گنگ بود براش هم گفت نترس کمکت میکنم . ته دلم یکم قرص شد . کاش یاد بگیره بتونه کمک کنه . خیلی شرایطشون سخته و بی انصافی میکنن . هم تعداد زیاد میخوان ( 50 تا واقعا زیاده ) هم پنجشنبه ها و تعطیل رسمیا تعطیل نیستن . برای تعطیلات عید هیچ ایده ای ندارم قراره چی بشه . یک سال یا نهایتا 5،6 ماه بتونم دووم بیارم عالی میشه . دعا کنید کم نیارم و بتونم از پسش بربیام . شانس من فردام داریم میریم آستارا و نمیتونم فایل رو آماده کنم . البته لپ تاپ رو میبرم ولی اگر دعوا و درگیری نشه ، میتونم انجام بدم . دعا کنید فردام اتفاقی نیوفته و سالم بریم برگردیم . اگر بتونم هر روز 25 تا برای روز بعد رو آماده کنم کار یکم سبک تر میشه برام . بد موقعی ام افتاد شانس من ، اینور سال یا فروردین باید خونه رو خالی کنیم و مجبوریم دنبال خونه باشیم . این رفتن و اومدن ها کارمو سخت میکنه . خلاصه که دعا کنید دیگه . سعی میکنم بیشتر اینجا بیام ولی اگه نیومدم بدونید فشار کار خیلی زیاده . امیدوارم باز گریه م در نیاد . شبتون شکلاتی .