بهار نارنج

عشق یعنی حالت خوب باشه

257 ( کوچه ) فریدون مشیری

چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۲، ۰۳:۰۱ ب.ظ

میتونم ساعت ها غرق این شعر بشم ، بخونم و بخونم و بخونم

بی تو ، مهتاب‌ شبی ، باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم ، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم ، گل یاد تو ، درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو ، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه ، محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
 یادم آید ، تو به من گفتی
از این عشق حذر کن !
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است !
تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن !
با تو گفتم :‌ حذر از عشق !؟ ندانم !
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم ، نتوانم !
روز اول ، که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر ، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم !
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ، ناله ی تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید !
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شب‌های دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو ، اما ، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !
فریدون مشیری

۱ ۰

کافه شعر

این دقیقا اولین شعری بود که من از فریدون مشیری خوندم واقعا قشنگ و فوق العادس
آره منم با این شعر شناختمش
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">