235 ( شرمندگی )
سلام ، امیدوارم شما حالتون خوب باشه ولی من نیستم .
اصلا خوب نیستم . صبح که با مامان رفته بودیم خرید ، تو راه با مریم ( خواهرم ) داشت صحبت میکرد راجب جهیزیه ش ، تقریبا 40 تومن خرید کرده ، با وام و وام ازدواجش و اینور اونور 100 تومنم جور شده که قراره هفته بعد من و مامان بریم قزوین از اونجا و از تهران خرید کنیم . ولی مریم میگفت 100 کمه باید یه 50 دیگه م باشه مگه از قیمتا خبر ندارید . خلاصه مامان تلفن رو که قطع کرد حالش گرفته بود ، میگفت با مریم به مشکل میخوریم آخر ، برگشتیم خونه ناهار خوردیم رفتیم مغازه برگشتیم هنوز از یادش نرفته ، تو مغازه چند بار هی گفت مریم فکر منو مشغول کرده ، وقتی رسیدیم خونه 2 دقیقه نگذشته بود گفت برای من یه کدئین بیار ، براش بردم یکم کنارش نشستم حالشو پرسیدم که چی شده تو که خوب بودی ، گفت فکر مریم اذیتم میکنه و دیدم که چشماش قرمز شد و یه قطره اشک از چشماش اومد .
احساس کردم قلبم تیر کشید 😭 احساس کردم با تیر زدن وسط قلبم وقتی بغض و اشکش رو دیدم 😭
کاش هیچوقت این صحنه رو نمیدیدم و برای هزارمین بار از خودم متنفر شدم و از مامان شرمنده که چرا درآمد ندارم تا کمکش کنم 😞😔😭💔
قلبم درد میکنه 💔
سلام
لیلا جان من از رسم ترک ها خبر دارم چون خودمم ترکم، ولی اینجا تا حدی این رسم جا افتاده که بیشتر وسیله های ضروری رو میخرن و باقی چیزا رو خود عروس داماد در آینده میخرن
مثلا قبلا رسم بود که برای ۳۰ نفر سرویس بشقاب و قاشق و چنگال بخرن ولی الان شده ۱۲ نفر، گاها پیش میاد که واسه ۶ نفر هم میخرن
حرفای مردم رو بیخیال بشید و یکم از هزینه ها کم کنید، مثلا اگه تخت و ماشین ظرف شویی میخرید اینا رو حذف کنید
انشالله که خدا این مسئولین رانت خور و ملعون رو نابود کنه با این وضعیت اقتصادی که داریم