211 ( روزنوشت )
جمعه, ۱۵ بهمن ۱۴۰۰، ۰۲:۵۲ ب.ظ
سلام
هفته ی پیش پنجشنبه من و مامان با داییم اینا رفتیم سمت کرج ...
ما رفتیم خونه عموم ، فرداش که جمعه بود قرار بود برم استادم رو ببینم اما انقدر استرس کشیدم که صبح حالم خراب شد و نتونستم برم پیشش ، با بدبختی برای شنبه ( 1400/09/11 روز شنبه ساعت 12:30 ) صبح یه قرار دیگه گذاشتیم که فقط یک ربع تونستم ببینمش اما بازم راضی ام از هیچی بهتر بود . شنبه ظهر با مامان دو تایی رفتیم سمت تهران با مترو . دو شب خونه داییم موندیم و برگشتیم سمت قزوین 3 شب هم قزوین موندیم و پنجشنبه ( دقیقا یک هفته بعد ) حرکت کردیم سمت اردبیل .
بهترین اتفاق زندگیم ملاقات با استادم بود که حتی تو خوابم نمیدیدم یه روزی بتونم ببینمش .