190 ( روزنوشت )
سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید
امروز احساس میکردم یکم سرما خوردم اما چون خیلی خفیف بود قرص نخوردم . مامان صبح رفت مغازه بعد از ظهر بیکار بود طبق معمول رفتیم خونه مامان بزرگ . بنده خداها خیلی پیر شدن آدم دلش میسوزه . هر دفعه م بیام اینجا و بگم بازم از تلخی داستان کم نمیشه . یه واقعیت تلخ . از بعد از ماجرای خاله م هم مامان اصلا آروم و قرار نداره . خودش میگه قبل از جریان خاله وقتی از مغازه برمیگشتم شبا راحت میخوابیدم اما از بعد از این داستان میگه شبا نمیتونم بخوابم بی قرارم انگار کلافه میشم . منم حالت بی قراری رو تجربه کردم ایشالا هیچوقت تجربه نکنید اما واقعا کلافه کننده س . خونه مامان بزرگ که بودیم مخصوصا که اونیکی خاله م هم نیست و تنهاییم ، مامان نمیتونه بمونه هی میگفت بریم هی اشاره میکرد دیگه بریم . نمیتونست بشینه نمیتونست بمونه بی قرار بود همش از فکر اینکه اگه مامان بزرگ اینا بفهمن چی میشه . واقعا هممون از این موضوع نگرانیم . اما امیدواریم که ایشالا جواب آزمایش خاله م خوب باشه و چیز نگران کننده ای نباشه . منم حالت بی قراری مامان رو میدیدم طبعا منم حالم گرفته میشد و بهم خوش نمیگذشت منم عصبی بودم اما مجبور بودیم وانمود کنیم اتفاقی نیوفتاده و همین سخته . قبلا خیلی خوب بود حال دلمون حداقل از الان خیلی بهتر بود ولی الان ... خدایا بازم شکرت . از وقتی تو پیج جدیدم فعالیتم رو شروع کردم یکم حالم خوبه ، فروش نداشتمااا اما تعامل پیج رو که بالا میبرم جواب مثبتی میگیرم و همین حالم رو خوب میکنه . همه اونایی که الان فروش دارن قطعا از روز اول نداشتن ، وقت گذاشتن زمان گذاشتن صبوری کردن تا موفق شدن و همین موضوع بهم امید میده . نتونستم جلوی خودمو بگیرم و یه ماگ گوگولی و خوشگل برای خودم سفارش دادم . نخندید خب خوشگل بود دوسش داشتم ترسیدم تموم شه . میتونم ازش استوری بزارم به عنوان رضایت مشتری . بازم خندیدید ؟! چه اشکالی داره خب . خودمم مشتری حساب میشم و میتونم از چیزی رضایت یا عدم رضایت داشته باشم . ساعت بین 9 یا 10 بود که برگشتیم خونه و بعدشم یکم شام و گوشی و این چیز الانم دیگه برم که کم کم بخوابم
شبتون شکلاتی