187 ( روزنوشت )
سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید
در ادامه پست قبل
ناهار جاتون خالی بورانی پلو داشتیم که من عاشقشم . به مامان گفتم امروز منم باهات میام مغازه برم یکم بخوابم بعد با هم میریم . رفتم تو جام هر کاری کردم نتونستم بخوابم ، چند دقیقه ای فکر کنم چشام رفت اما سریع از خواب پریدم . یه خانم دیگه م زنگ زد برای فردا قرار گذاشت بیاد خونمون . کل روز فکر میکردم فردام قراره مامان بره مغازه اصلا حواسم نبود فردا جمعه س . مغازه نمیره عوضش قراره بره خونه مامان بزرگم که شاید منم باهاش برم . همه غصه مون اینه که چجوری به مامان بزرگم بگیم قضیه خاله م رو . خدا خودش رحم کنه بهمون .
بعد از اینکه نتونستم بخوابم بلند شدم حاضر شدم کتابمم برداشتم مامانمم کتابش رو داد بزارم کیفم و راه افتادیم . مغازه اولش چند نفری اومدن بعدش خلوت شد نشستیم یکم حرف زدیم اول بعدش هر دو شروع کردیم به خوندن کتابا . برای من بین 30 تا 35 صفحه ش مونده بود که نشستم یه سره همه ش رو خوندم و بالاخره تمومش کردم . کتاب خوبی بود اما من دوسش نداشتم . دلم یه رمان سبک ایرانی طور ساده میخواد مثل آبنبات هل دار که چند صفحه ای ازش خوندم از فردا میشینم بقیه ش رو میخونم . مامان بعد از اینکه رفتیم مغازه یکم حال و هواش عوض شد ، شاید اگه من نمیرفتم باهاش و تنها میرفت ، کلی فکر و خیال میکرد ولی چون با هم بودیم مشغول حرف زدن شدیم و کتاب خوندن برای همین فکرش مشغول شد . برگشتیم خونه طبق معمول همیشه سالومه رو با یه ساعت تاخیر تماشا کردم که مثل ببین تی وی این قسمت جذاب نبود برام . اومدم تلگرام رو باز کردم دیدم عکس های ماگ رو گذاشتن ، کلی ذوق کردم همه شون رو سیو کردم ادیت زدم یه ذره و 8 تاشون رو پست کردم . خدایی از همه جا ارزونتر گذاشتم که جذب مشتری کنم ولی هیچی فالور ندارم از چند نفر خواستم برام تبلیغ بزارن قبول کنن یا نه ، کی ماگشون رو سفارش بدن کی دستشون برسه کی تبلیغ کنن اصلا نمیدونم ، اما بدون حمایت نمیشه . و طبق معمول ساعت 2:30 من هنوز دارم پست مینویسم و اصلنم خوابم نمیاد . البته فردا جمعه س و روز استراحته .
+ آهان راستی نشستم یه برنامه ریختم برای خودم . به جز مطالعه کلا 4 تا کار برای تمرین دارم که هر روز وقتی بخوام هر 4 تا رو انجام بدم واقعا نمیشه ،سخته ، رو هیشکدوم نمیشه تمرکز کرد . برای همین روزی دو تا گذاشتم که انجام بدم وقت و حوصله داشتم اونیکی ها رو انجام میدم وقت نداشتمم که هیچی .
مثلا شنبه برنامه نویسی - کالیمبا باید تمرین کنم وقت اضافه آوردم گیتارم تمرین میکنم
و یکشنیه زبان - گیتار باید تمرین کنم که از وقت اضافی داشتم کالیمبام تمرین میکنم
همینطوری به ترتیب تا پنجشنبه
باز زیاد حرف زدم ببخشید
شبتون شکلاتی