بهار نارنج

عشق یعنی حالت خوب باشه

186 ( روزنوشت )

پنجشنبه, ۱۱ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۴۸ ق.ظ

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

داره برف میاد ، داشتم آهنگ جدیدی که یاد گرفتم رو تمرین میکردم یهو نگاهم افتاد به پنجره و دیدم که داره برف میاد . هوا ابریه و جو خونه ما به شدت سنگین . و من چقدر متنفرم از این جو . مامان ناراحته و نمیتونه وانمود کنه اتفاقی نیوفتاده . مریمم که نیست خونه ساکت تر شده . ماشینم که خراب شده بابا فعلا نشسته خونه نمیتونه بره اسنپ . منم جوری ام که کوچکترین ناراحتی ایی ذهنمو بهم میریزه و نمیتونم تمرکز کنم و نمیتونم هیچ کاری انجام بدم اگرم انجام بدم ذهنم پرت میره جای دیگه . انگار داری یه چیزی میخونی اما نمیدونی چی داری میخونی . دیشب ساعت 3 خوابیدم فکر کنم . هرکاری میکردم فکر و خیال نمیذاشت بخوابم . فکر اینکه اگه اتفاقی واسه خاله م بیوفته چی میشه . جو خانواده قراره چطوری بشه . مامان بزرگ بابا بزرگم چی ! مامان بزرگم دور از جونش حتما سکته میکنه . کاش جواب آزمایشش خوب باشه کاش با شیمی درمانی درست بشه . 

+ دیشب که اومدم پست بزارم اصل کاری رو یادم رفت بگم . سز ظهر بود مامان زنگ زد گفت خونه رو تمیز کن عصر مهمون قراره بیاد . خیلی وقت بود از این خبرا نبود راحت بودم . خونه رو تمیز کردم ساعت 2 و نیم بود تقریبا مامان بابا هم اومدن یکمم اونا تر تمیز کردن ناهار خوردیم یکم دراز کشیدم مامان داشت با خاله م حرف میزد حال اونیکی خاله م رو میپرسید ( مامان دیروز حالش و روحیه ش بهتر از امروز بود نمیدونم چرا امروز اینجوری شده ، مدونمم بخوام به حرف بگیرمش میزنه زیر گریه ) اگه بتونم امروز باهاش میرم مغازه که تنها نباشه . بعدش پاشدیم یکم آرایش کردیم و حاضر شدیم قرار بود ساعت 5 بیاد یکم زودتر رسید . خانم تنها اومده بود وقتی تنها میان حالم بهتره چند نفر که باشن استرس میگیرم . اومد بیست دقیقه ای نشست با مامان یکم حرف زدن و پاشد رفت . مامان گفت فکر کنم نپسندید . موقع رفتن مامان که تعارف کرد بفرمایید میوه ، گفت نه مرسی دم در منتظرن . انقدر دلم از موضوع پره انقدر متنفرم از این رسم که میتونم تا صبح حرف بزنم . یعنی پسره میاد تو ماشین میشینه مادره میاد ببینه اگه خوشش اومد دفعه بعد با پسره میاد . نمیفهمم . چرا اول مادر باید بپسنده ؟ خب شاید تو خوشت نیومد ولی پسره اگه میومد خوشش میومد ! شاید تو پسندیدی رفتی با پسرت اومدی من پسرت رو نپسندیدم ، وقتی من نپسندم چه حرفی باید با پسره بزنم ؟ چرا دوباره کاری آخه ؟ چرا بی احترامی آخه ؟ مگه اومدید جنس بخرید ؟ تا کی قراره به خانم ها توهین بشه نمیدونم . من اگه روزی ازدواج کنم هیچوقت همچین کاری رو نمیکنم . چطور کلی از رسم و رسوم ها رو تونستیم کنار بزاریم همین یه دونه رو نمیتونیم ؟ خانومی که برای پسرت میای که اول خودت بپسندی ، تو خودت خانمی برای خودت اینجوری اومدن خودت این توهین رو حس کردی خودت مادر داری برای مادرتم همینطور . خب وقتی یه بی احترامی ایی رو خودت درک کردی چرا به یکی دیگه هم منتقل میکنی ؟ درستش اینه روز اول مادر وپسر با هم بیان که دو طرف همدیگه رو همینجوری ببینن ( نیاز نیست همون جلسه اول برن با هم حرف بزنن که اون مرحله برای خواستگاریه ) مادرها با هم چند کلمه صحبت میکنن و پامیشن میرن . اگه خوشش نیومده باشه که هیچی اگه خوشش اومده باشه زنگ میزنه نظر خانواده دختر ببینن چیه اگه دختر خوشش نیومده باشه همه چی همین جا تو جلسه اول تموم میشه دیگه نیازی به جلسه دوم نیست که تازه پسره رو بردارن بیارن . اما اگه دختره هم خوشش اومده باشه یه قرار دیگه میزارن تا دو تا جوون با هم حرف بزنن ، به توافق نرسن که هیچی ، تموم . به توافق برسن دوست داشته باشن ادامه داشته باشه ، میتونن چند دفعه رفت و آمد کنن تا بیشتر همو بشناسن . تازه بازم همه چی به اینجا ختم نمیشه . یه سریا فکر میکنن اگه دختر و پسر با هم بیرون برن چند جلسه ، حتما باید با هم ازدواج کنن چون مردم اینا رو بیرون دیدن بالاخره آبروشون رفته . درصورتی که ممکنه بعد از چند بار ملاقات هر دو طرف یا یکی از طرفین تمایلی به ازدواج نشون نده . 

وای که چقدر دلم پر بود ببخشید پرحرفی کردم و تا اینجا اومدی و خوندی ممنون .

روزتون بخیر

۱ ۰

روزنوشت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">