بهار نارنج

عشق یعنی حالت خوب باشه

141 ( جمعه اولین روز بدون مامان )

جمعه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۰، ۱۱:۲۷ ب.ظ

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

امروز اولین روزی بود که من و بابا تنها بودیم و مامان نبود . صبح ساعت 7:30 بیدار شدم اس ام اس دادم رسیدید ؟ جواب داد : تازه رسیدیم تهران . دوباره گرفتم خوابیدم 😁 😂 9:30 بیدارم شدم صبحانه خوردم و برای ناهار بادمجون خورد کردم تا یکم بمونه . رفتم حموم برگشتم ناهار رو آماده کردم یکم ناهار خوردم بعدش ساعت 14:15 در حین گوش دادن به اولین اپیزود پادکست "صلح درون" گرفتم خوابیدم 😁 😂 عصر ساعت 16:00 بیدار شدم بسته ای که سفارش داده بودم رسید دستم خودم خیلی دوسش دارم یه دستبند رنگی رنگی کلیک . رفتم یکم برنامه نویسی تمرین کردم اولین مینی پروژه بود که انجامش دادم و بابتش خوشحالم ، بابا که رفت بیرون زنگ زدم با مامان یکم تصویری حرف زدیم ، وقتی بابا برگشت برای شام پیتزا گرفته بود خوردیم و ساعت 21:00 سریال آمین رو دیدم که شبکه آی فیلم پخش میکنه . دوباره برگشتم همون مینی پروژه رو تمرین کردم تا همین الان که دیگه مغزم جواب نمیده باید برم بخوابم .

( خلاصه اتفاقات امروز جمعه 12 شهریور 1400 )

۳ ۰

روزنوشت مامان

پیشی خوابالو 🥺😛

😁😁

سلام

چقدر خواب😄😄

چه زبان برنامه نویسی رو تمرین میکنی؟:))

😄😁
Html & css
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">