بهار نارنج

عشق یعنی حالت خوب باشه
آلباتروس
آلباتروس چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۲۵ ق.ظ

191 ( روزنوشت )

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

امروز دیگه رسما سرماخوردم . صبح یه قرص خوردم بعد از صبحانه . نشسته بودیم که زنگ زدن ، مامان فکر کرد باباس ولی من میدونستم بسته ای که سفارش داده بودم تو بلک فرایدی رو برام آورده بودن و من بسی خوشحال بودم . عطرم رسید بالاخره . همون عطری که تو شازده کوچولو بود ، بو همون بو بود اما از یه برند دیگه ، چون پول نداشتم و این ارزونتر بود از این گرفتم وگرنه از همون برند لاوبل میخریدم . خلاصه بوش عالیه اینطور که معلومه ماندگاریشم خوبه چون صبح فقط یه پیس زدم و هنوزم که دارم این متن رو مینویسم نفس که میکشم بوش رو حس میکنم و خیلی از این بابت خوشحالم اما ایشالا هم از مغازه هم از فروش ماگ بتونم سود کنم و سری بعد از برند لاوبل خرید کنم ایشالا . رفتن رو تخت توی حال دراز کشیدم پتو و بالشمم بردم یکم با گوشی کار کردم یکم تعامل داشتم با پیج های دیگه کم کم چشام گرم شد و خوابیدم . خیلی میچسبه لعنتی . مامان قرمه سبزی گذاشت که ظهر که میخواستیم بریم مغازه واسه پسرخاله هام هم یکم ببریم چند روزه خاله م نیست بنده خداها کسی نیست بهشون برسه براشون غذا درست کنه . بیدار شدم ناهار خوردیم چون قبل ناهار خوابیده بودم دیگه نخوابیدیم و سریع آماده شدیم که بریم مغازه . چون قرص خورده بودم و بعد ناهارم قرص خوردم مامان توقع داشت بگم نمیام مغازه اما دید دارم حاضر میشم خوشحال شد . لپ تاپ و کتاب دفترمم بردم اونجا زبان بخونم و کتابمم همونجا بخونم . امروز هم یکم مغازه شلوغ بود هم خودم بخاطر اثرات قرصا کلا بی حال بودم چشام میسوخت . اما بازم یه درس از زبان رو گوش دادم نشستیم قسمت 3 نیسان آبی رو ببینیم که باز مشتری اومد و نشد . یکم دیر بستیم مغازه رو تقریبا 9:30 بود چون بابا خودش رفته بود خونه ما هم اسنپ گرفتیم و برگشتیم . باز شام خوردیمو باز هرکی رفت سر جای خودش دراز کشید . خونه سکوت بود من چشام گرم شد خوابیدم بابام که تو اتاق خوابیده بود مامان یکم با گوشی کار کرد تا یه ساعت پیش که رفت بخوابه منم بلند شدم باز یه قرص خوردم اومدم اتاقم وسایلو جا به جا کردم یه چایی برای خودم ریختم که بیام کارای امروزمو تیک بزنم و کارای فردامو بنویسم و روزنوشت امروزمم بنویسم که دیدم شارژرم سیمش هست خودش نیست . سابقه نداشت همچین چیزی . یا تو مغازه مونده یا گمش کردم . خیلی حاله م گرفته شد خلاصه کاش گم نشده باشه تو مغازه باشه . من برم دیگه .

فردا صبح مامان باید بره مغازه بعد از ظهرم مثل همیشه میریم خونه مامان بزرگ .

شبتون پرتغالی 

Last Comments :
Tags :
۰ عدد دیدگاه تا کنون ثبت شده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Made By Farhan TempNO.7