بهار نارنج

عشق یعنی حالت خوب باشه
۲۵۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روزنوشت» ثبت شده است
آلباتروس
آلباتروس شنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۲۶ ق.ظ

22 ( روزنوشت )

سلام سلام سلام امیدورم عالی باشید

کل امروز رو داشتم راجب سگ ها مطالعه میکردم . انتخاب نژاد خیلی سخت و موضوع حساسیه . هر نژادی خصوصیت های منحصر به فردی داره . بعد از کلی مطالعه و خط خوردنِ یکی یکیِ نژادها به دلایل مختلف ، رسیدم به نژادِ پودل مینیاتوری 😍 خیلی خوشگله ، خیـــــــلى . همه ی خصوصیات پودل اوکی هست فقط تنها موضوع نگران کننده اینه که احتمال مریض شدنش زیاده 🥺 همین موضوع باعث شده یکم نگران شم 😞 ۱۵ تا اسم پیدا کردم ، باید یکی یکی حذفشون کنم و یکیش رو انتخاب کنم 😍

آرتمیس  🌙 کژال .. کژال .. ریحون
Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس جمعه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۲۸ ب.ظ

21 ( روزنوشت )

سلام سلام سلام امیدورم عالی باشید

دیروز از چند تا پیج ، سگ قیمت کردم ، امروز سر صبحانه به مامان گفتم یه سگ (شیتزو) قیمت کردم ۳ تومن ، اولش یکم مخالفت کرد بعد بابام اشاره کرد بخره اشکال نداره 😍 بعد محمدم اومد و یکم راجب نژادهای مختلف حرف زدیم . محمدم حرفی که من به مامانم زدم رو زد ، میگه خیلی تو روحیه تاثیر داره و واقعا هم همینطوره مخصوصا برای آدمی مثل من . گفت من آشنا زیاد دارم میخوای برات بپرسم ، گفتم آره بپرس 😍😁 خلاصه بعد از چند سال خانواده رضایت دادن . و حالا یه قلم و کاغذ آماده کردم تا خصوصیت های سگ ها رو بنویسم و با توجه به اونا انتخاب کنم چه سگی مناسب منه . منکه سالهاست عاشق ژرمنم ، ولی چون جثه بزرگی داره و هزینه ش هم زیاده برای همین خانواده نمیزارن بخرم 😞 پس ژرمن میمونه برای وقتی که مستقل شدم حتما میخرم ، نه قیمتش مهمه نه خرجش . بالاخره یه روزی حتما میخرمش . اما الان متناسب با شرایطم سگی رو باید انتخاب کنم که :

۱_ جثه کوچیکی داشته باشه

۲_ تربیتش آسون باشه

۳_ ریزش موش کم باشه

۴_ سر و صدا نداشته باشه

۵_ تخلیه انرژی زیادی نخواد

خیلی ذوق دارم خیلی زیاد 😍 شما هم اگر اطلاعاتی دارید راجب ۵ تا موضوعی که گفتم دارید ، ممنون میشم بگید 🙏

* راستی اگه اسم خوبی هم مد نظرتون هست ممنون میشم بگید 😍

حتی شاید اسم وبلاگمم عوض کنم 😁😍

آرتمیس  🌙
Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس جمعه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۰۹ ق.ظ

20 ( روزنوشت )

سلام سلام سلام امیدورم عالی باشید

امروز ناهار خونه مامان بزرگم دعوت بودیم ساعت ۷ صبح بیدار شدم شروع کردم به وبلاگ خوندن تا ۱۰:۰۰ بود فکر کنم که چشمام گرم شد یکی از دوستام ۳۴ تا آهنگ آروم فرستاد گفت بزن به روحت 😁 اولیش چاوشی بود آهنگ همگناه همونو زدم رو تکرار صداشم کم کردم چشمامو بستم 😴 ساعت ۱:۳۰ تقریبا رسیدیم خونه مامان بزرگ ، دایی اینام از تهران اومده بودن ( مهیار 😍 ) همه چی عالی بود ، موقع برگشتن مامانم برای شام داییم اینا رو دعوت کرد ، تقریبا ساعت ۹:۳۰ اومدن یک ساعت بعد اونیکی داییم و خاله م اینام اومدن . دورهمی بود مثل همیشه . ولی این سری یکم ناراحت شدم 🥺

Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس پنجشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۲۸ ق.ظ

18 ( روزنوشت )

سلام سلام سلام امیدورم عالی باشید

امروز تقریبا ساعت ۱۱:۰۰ بیدار شدم صبحانه کله پاچه داشتیم 😁 محمد دیشب رسید اردبیل مامان و بابا و مریم رفتن دنبالش ساعت ۳:۰۰ برگشتن خونه . بعد صبحانه نشستم گیتار تمرین کردم چند تا وبلاگ رو علامت زدم که بعدا سر فرصت بخونمشون و برای رای دادن انتخاب کنم 😁 ساعت ۲:۰۰ بود یا ۳:۰۰ دقیق یادم نیست داشتم وبلاگ میخوندم یهو مامانم اومد گفت پاشو حاضر شو ساعت ۶:۰۰ قرار خواستگار بیاد 😐 یه دوش گرفتم حاضر شدم بابا و محمد قرار بود برن بیرون ، ولی مهمونا نیم ساعت زودتر رسیدن برای همین مجبور شدن برن انباری 😂 مهمونا اومدن یکم از خودشون گفتن یکم مامانم راجب خانوادمون گفت و بعدش دیگه رفتن . بعد از رفتن مهمونا اینستامو چک کردم دیدم دوستم این کلیپ رو برام فرستاده 😂🤣 نشستم گیتار زدم یکم و کم کم نشستم پای وبلاگ ها تا بخونمشون (من عاشق وبلاگ خوندنم 😊) محمد یه بار رفت بیرون ما نفهمیدیم چرا رفت ، دوباره که رفت وقتی برگشت یه سبد گل با یه پلاک و زنجیر برای مریم کادو آورد 😍 مریم کلی عکس گرفت 🤦🏻‍♀️ بعدش نشستیم پای عصر جدید و چون همه خسته ایم و فردا برای ناهار خونه مامان بزرگم دعوتیم باید زود بخوابیم . امروزمونم اینطوری گذشت . خدایا همینطوری یهویی شکرت 🌸

Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۵۲ ب.ظ

15 ( روزنوشت )

سلام سلام سلام امیدورم عالی باشید

تختی که برای خونه سفارش داده بودیم اومد 😍 سنتیِ خیلی خوبه . یه ذره بی حال بودم امروز ، ظهر یکم خوابیدم سرحال شدم ناهار خوردم مریم و سعیده اینا اومدن رفتیم بیرون یه کتونی خریدم با پارچه برای لحاف و تشک مریمم خرید با ۳ تا پارچه برای لباس . برای لحاف من طوسی زرد برداشتم بعد اینکه برای منو برید مریم یه پارچه ی رنگی رنگی دید اونو خرید 🥺 منم عاشق رنگی رنگی ام خب 😢 کاش بتونم مخشو بزنم پارچه هامونو عوض کنیم 😁 بیرون که بودیم یهو یه بارونی گرفت اصلا سیل شد یه وضعی بودااا پنج دقیقه ای تو یه گاراژ وایسادیم تا یکم کمتر شد . رفتیم خونه مامان بزرگم خیلی وقت بود نمیرفتم پیششون ، از اونجام اومدیم خونه سعیده اینا آش رشته خوردیم 😋 از یه پیجی تو اینستا سگ پامر قیمت گرفتم گفت از ۳۵ میلیون تا ۴۵ میلیون 😐 بچه ها میگن مامانت یه داداش بیاره برات خرجش از این کمتر میشه 😂🤣

قدرت، چیزی که به دنبالش هستید آرتمیس  🌙
Last Comments :
قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ---- ۴۶ ۴۷ ۴۸ ۴۹ ۵۰ ۵۱ بعدی
Made By Farhan TempNO.7