آلباتروس
يكشنبه, ۳ شهریور ۱۴۰۴، ۱۱:۱۵ ق.ظ
پریروز که در حال نوشتن پست بودم مامانم داشت با تلفن حرف میزد ، میشنیدم داره با دوستامون حرف میزنه ولی متوجه نشدم قضیه چیه . بعد اینکه پست رو نوشتن گوشی رو گذاشتم کنار متوجه شدم یه سری دیگه از دوستامون تو راهن و قرار یه ساعت دیگه ش برسن ، من بخاطر آرامبخش هایی که زده بودن و اون قرص خواب آوری که خورده بودم همچنان خوابم میومد ، خوابیدم و فردا صبحش با مهمونا سلام احوال پرسی کردم . باورم نمیشد انقدر خوابم میومد و گیجه خواب بودم . واقعا حس بدی بود . کل دیروز همش خواب بودم ، وقتایی ام که بیدار بودم تو فضا بودم اصلا . شب برای شام رفتیم شورابیل یکمم هوا سرد بود . مهمونا شب رو موندن و امروز صبح همگی رفتن به جز زهرا خانم و علی آقا که فکر کنم میخوان خونه بخرن اینجا . تازه امروز یکم احساس بهتری دارم . وقت پریودمم هست اعصابم ریخته بهم . دیروز بالاخره یه شلوار سفارش دادم ببینم کی میرسه دستم ، چند روز پیشم یه کت سفارش دادم . برای جفتشم خیلی ذوق دارم امیدوارم جنسشون و تنخورشون خوب باشه و نخوره تو ذوقم . کت 15 روز کاری طول میکشه تا برسه دستم ، خیلی زیاده ولی چاره ای ندارم باید صبر کنم . امیدوارم همونی باشه که میخوام .
آلباتروس
جمعه, ۱ شهریور ۱۴۰۴، ۱۰:۴۱ ب.ظ
امروز ساعت 12 از خونه زدیم بیرون ساعت 21:45 دقیقه برگشتیم خونه . یعنی الان قشنگ جنازه ی جنازه م . اول رفتیم سمت فندق لو . بعد تلکابین سوار شدیم بعدش یه جایی همون اطراف نشستیم ناهار خوردیم ، من داشتم میمردم از خواب ، آفتابم مستقیم میزد قشنگ داشتم میسوختم ولی خوابم میومد یکم به سختی خوابیدم ، بعدش یه نیم ساعتی ام نشستیم و رفتیم سرعین انقددددر شلوغ بود فقط تو ترافیک گیر کردیم و برگشتیم . باد خیلی زیاد بود اذیت شدیم موهام تو هوا پخش بود آفتاب میزد شال رو هوا بود . خیلی انرژی ازم رفت . همینکه رسیدیم خونه اول رفتم WC بعدش صورتمو شستم مسواک زدم موهامو شونه کردم تونر زدم الان حس بهتری دارم . ولی خسته م خیلی . به زور میخوام خودمو نگه دارم یکی دو ساعت تا شب راحت بخوابم . فردام باز کلی برنامه دارن . من اشتباه کردم دیشب که درمانگاه بودم دکتر یه قرص آرامبخش داده بود دیشب بعد شام نصفشو خوردم ، امروز اگه میشمردم حداقل 200 دفعه خمیازه کشیدم . همش منگ بودم ، آخراشم که داشتیم از سرعین برمیگشتیم دیگه کلافه بودم حالت بی قراری داشتم . خلاصه یه سره بکوب تفریح رفتن خسته کرد منو .
آلباتروس
دوشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ۰۶:۰۶ ب.ظ

دیروز یه سر با مامان رفتیم بیرون ، استایلمو خیلی دوست داشتم . دوست داشتم عکسشو به عنوان یادگاری اینجا ثبت کنم . ذهنم درگیر عمل قلب مامانه . یعنی هزینه ش چقدر میشه ؟! نمیشه که از قلب به آدم نگن . شاید 200 میلیون باشه ، از کجا جور کنیم آخه ! اونم یه روزه . نمیشه که دقیقا روز عمل قیمت رو بهمون بگن ، از قبل باید بدونیم تا بتونیم مبلغ رو جور کنیم . اینجا کسی پرستار بخش قلب نیست یه قیمت تقریبی بتونه بهم بگه ؟ اونجوری که مامانم گفت ، بهش گفتن عمل سختی نیست ، به صورت آنژیو قرار انجام بدن . دیگه بقیشو نمیدونم .
آلباتروس
پنجشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۴، ۱۲:۵۱ ب.ظ
خیلی وقته از اینجا فاصله گرفتم . راستش کسی هم نیست که بخونه برای همین کمتر مینویسم ، البته خیلی ربطی نداره من برای خودم مینویسم ولی به هر حال . مامان برای مهر ماه نوبت گرفته ، از یکی دو نفر شنیدم عمل خیلی سختی نیست برای همین خیالم یکم راحت شد اما همچنان یکم نگرانم و استرس دارم ، چون طبق معموله این 35 سال ، بابا مثل همیشه سر این موضوع هم دعوا راه انداخت ، چند بار هی به مامانم گفت الکی پول ویزیت دادی به دکتر ، الکی میخوای بری تهران میتونی نری واجب که نیست ، من ماشینم خرابه نمیتونم تا تهران برم خودت تنها میری لیلارم نمیزارم باهات بیاد . این در شریطیه که بابا نصف زندگیشو تو درمانگاه ها و مطب دکترها گذرونده ، کوچکترین اتفاقی براش میوفته سریع ده تا میره دکتر تا خیالش راحت بشه چیزیش نیست . سری آخر که سکته کرد یک هفته بیمارستان بود و مامان پیشش میموند . دلم برای مامان سوخت ، بعد هی میشینه میگه تو مامانو دوست داری منو دوست نداری . تو این 35 سال زندگیم یک بار نشنیدم بابام از مامانم تعریف کنه ، برعکس همیشه بدش رو میگه ، همیشههههههه . هم بد خودش هم خانواده ش . بگذریم راجب این موضوعات بخوام حرف بزنم تا صبح باید بنویسم . امیدوارم هرچه سریعتر عمل مامان به خوبی انجام بشه و تموم بشه . هیچ اتفاق مثبتی تو زندگیم نیوفتاده فقط سه هفته ای میشه که باشگاه میریم با مامان . اونم به زور پول باشگاه رو از بابا گرفتیم ، معلوم نیست برای ماه دوم پول بده یا لج کنه و دیگه نده . به هر حال تجربه خوبی بود و ترسم ریخت یکم .
آلباتروس
چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۲۲ ب.ظ
داشتم برای زبان ( انگلیسی ) کتابامو بیرون میاوردم و برنامه میچیدم که ... پریود شدم . نمیدونم چرا به محض اینکه میفهمم پریود شدم انگار افسردگی شدید میگیرم . میرم تو لاک خودم ، قیافه م مچاله میشه ، حالم گرفته میشه ، تمام احساسات منفی میان سراغم ، دلدردم شروع میشه ، کمردرد ، الانم که از دیروز یکم سردرد دارم ، حواسم نشد یه لیوان شیر خوردم . واقعا شیر حالمو بد میکنه نمیدونم چرا رعایت نمیکنم . الان هم دلم هم سرم هم معده م و کمرم درد میکنه . دلم میخواد گریه کنم . اینجور مواقع دلم میخواد یکی باشه من حرف بزنم اون فقط گوش بده . من غر بزنم اونم هیچی نگه . الان دلم میخواد به زمین و زمان گیر بدم ، اعصابم خط خطیه . ای خداااا حال ندارم حوصله ندارم چیکار کنم آروم شم ! منی که کلا درونگرا و در حالت سایلنتم ، ببینید پریود میشم چی میشم . اووووووف . کاش میشد بخوابم چند روز دیگه بیدار شم . حالم داره بهم میخوره .