بهار نارنج

عشق یعنی حالت خوب باشه
آلباتروس
آلباتروس يكشنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۲۲ ق.ظ

189 ( روزنوشت )

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

امروز شنبه بود و باید کدنویسی و کالیمبا تمرین میکردم . کالیمبا رو صبح تمرین کردم بعدش برای ناهار پاشدم اما گفتم قبلش به مامان که مغازه بود زنگ بزنم ببینم با خاله حرف زده یا نه ، چون دیشب حس کردیم انگار وقتی تصویری گرفته بودیم خاله ناراحت بود برای همین مامان نگران شده بود خیلی . وقتی مامان گوشی رو برداشت و ازش پرسیدم با خاله حرف زدی گفت : نه بابا اعصابم خرابه از صبح 4 دفعه زنگ زدم جواب نمیده . دیگه مردم از استرس احساس میکردم بدنم داره میلرزه از ترس ، قرار بود ماکارونی درست کنم اصلا نفهمیدم چطوری غذا رو گذاشتم . چقدر دعا و صلوات و نذر و چقدر با خدا حرف زدم که تورو خدا همه مریضا رو شفا بده خاله ی من هم همینطور . بعد اینکه غذا رو گذاشتم دوباره به مامان زنگ زدم که گفت نگران نباش با خاله صحبت کردم تلفنش آنتن نمیداده . یکم خیالم راحت شد . ناهار خوردیم قرار بود بخوابیم اما دیدم تو سایت نمونه کار جدید آپلود شده دیگه نشستم پای اونا و با یه ادیت کوچیک تو پیج آپلودشون کردم . اما فالور نداشتم ، نمیخواستم از خانواده کسی بفهمه اما مجبور شدم به دوستام و مامان بابا و مریم بگم و بخوام که استوری کنن پیجم رو . اونام استوری کنن کل فامیل میفهمن دیگه . خلاصه بخاطر اینکه مجبور شدم این کار رو انجام بدم الان خیلی ناراحتم اما چاره ای نداشتم . از یه طرف استرس اینو گرفتم اگه نتونم بفروشم و ضایع شم اطرافیان چقدر بهم بخندن . میدونم مسخره س اما واقعیته و دوست ندارم شکست بخورم و بدون فالور از فکر اینکه چطوری باید موفق شم دارم دیوونه میشم . اما انرژی مثبت میفرستم و میگم که من میتونم . از بعد از ظهر داشتم ادیت میکردم و ویدیو پست میکردم . دیگه ساعت 9 یا 10 بود فکر کنم شایدم 11 بود داشتم o ses turkiye میدیدم که دیدم زیاد پست گذاشتم دیروقته بقیه ش رو گذاشتم واس فردا . اما از فکر اینکه اگه نشه چی ؟! نمیتونم بیرون بیام . یه حس عجیب غریبی بهم دست داد بعد اینکه بابا به جای اینکه تشویق کنه گفت از این کارا برات نون درنمیاد بشین زبانتو بخون . واقعا بلدن چطوری حال آدمو دگرگون کنن . به هر حال همیشه همینطور بوده و هیچوقت از طرف بابام تشویق نشدم . o ses turkiye هم تموم شد و منم که خاطره امروزو نوشتمو برم بخوابم که فردا کلی پست جدید باید بزارم کلی زبان و گیتار باید تمرین کنم . امروز که نتونستم کدنویسی تمرین کنم عوضش دیروز جمعه یکم تمرین کردم .

جدیدا زیاد پرحرفی میکنم ببخشید

شبتون پرتغالی

هـیوا  .
Last Comments :
Tags :
۱ عدد دیدگاه تا کنون ثبت شده است
  • هـیوا .
    ۱۶ آذر ۰۰، ۱۳:۴۳
    هـیوا  .

    سلام

    فکر کردن به شکست خودش پتانسیل شکست رو ایجاد میکنه هاا

    کسی که شکست میخوره چند قدم از کسی که اصلا شکستی توو کارنامه نداره جلوتره! کسی که اصلا شکست نمیخوره در واقع هیچ کاری نکرده که بخواد شکست بخوره!

    شما تلاشتونو میکنید و این خودش بزرگترین موفقیته ;)

    در کل طرز فکر قدیمیا با ما خیلی فرق داره و از نظر اونا خیلی چیزا به قول معروف نون و آب نمیشه در صورتی که خیلیا از این طریق درآمدهای میلیونی ندارن 

    ان شاءالله موفق باشید

  • آلباتروس
    ۱۷ آذر ۰۰، ۰۱:۰۷
    آلباتروس
    سلام 
    کاملا درسته 
    اما دست خود آدم نیست متاسفانه هرچقدرم بخوام بهش فکر نکنم نمیشه . البته امروز یکم حالم بهتر بود و امیدوارتر بودم 
    ممنون بابت نظرت
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Made By Farhan TempNO.7