بهار نارنج

عشق یعنی حالت خوب باشه
۲۲ مطلب با موضوع «فیلم و انیمیشن» ثبت شده است
آلباتروس
آلباتروس چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۳۸ ق.ظ

258 ( روزنوشت )

سلام سلام سلام

جدیدا خیلی کم میام اینجا واقعا دلم تنگ میشه بعضی وقتا

یه ماهی میشه یه سریالی رو به پیشنهاد مریم شروع کردم ...

یاسمن گلی :)
Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس پنجشنبه, ۱۵ تیر ۱۴۰۲، ۱۲:۴۸ ق.ظ

252 ( رهایم کن ) خطر اسپویل

چرا فیلمای ایرانی آخرش اینجوری تلخ تموم میشن چه وضعشه آخه چرا نمیتونید یه پایان خوش درست کنید .

قلبم درد گرفت . هی میگم سریال های غمگین نبینم ولی نمیشه . دلم برای حاتم سوخت حقش این نبود . چی میشد همه آدمها معرفت حاتم رو میداشتند . واقعا چی میشد . وسطای سریال نمیدونم چرا دلم با هاتف بود ولی بعدش واقعا دلم برای حاتم سوخت . یه برادر چطور میتونه اینهمه بدی در حقش برادرش بکنه ! چرا نمیتونم آدمای امسال هاتف رو درک کنم . چطور توقع داشتی از عشقش بگذره ، مگه تو بودی خودت از عشقت میگذشتی ! چطور به دروغ گفتی حاتم تو مرگ یونس دست داشته ! بدتر از همه اینا که تیر خلاص رو به من زد چطور دلت اومد داداشت رو لو بدی که آدم کشته !!!!!!!! واقعا چطور تونستی !!!!! اصلا شخصیت هاتف رو درک نکردم . از اون بدتر مارال که به جای حرفای حاتم ، حرفای هاتف رو باور کرد . هیشکدوم از شخصیت ها برام قابل درک نبود جز حاتم . البته اونم اشتباه کرد از همون اول به هاتف نگفت که عاشق ماراله . این سریال کلا از سکوت و حرف نزدن ضربه خورد . بزرگترین درسی که میشه از این سریال گرفت اینه که سکوت نکنید ، حرفاتون رو بزنید .

من قلبم تحمل اینهمه غم رو نداشت برای حاتم . 

اونقدری که برای این سریال حرص خوردم برای پوست شیر نخوردم . اگه مثل من آدم حرصی ایی هستید پیشنهاد میکنم این سریال رو نبینید .

Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۱:۲۹ ق.ظ

250 ( رهایم کن ) خطر اسپویل

امشبم تا قسمت 14 دیدم ( 4 قسمت )

برادرایی که فکر نمیکردم تو روی هم وایسن ، وایسادن .

هاتفی که فکر نمیکردم به برادرش خیانت کنه و همچین دروغ بزرگی رو بگه ، گفت .

مارالی که فکر نمیکردم بین هاتف و حاتم حرف هاتف رو باور کنه ولی ، کرد .

آدما هر چقدرم کسی رو دوست داشته باشن ، وقتی بهشون فشار میاد ، حرفایی که سالها تو دلشون مونده رو به زبون میارن ، مثل صحبت های حاتم و پدرش . دلم خیلی برای حاتم سوخت .

واقعا از آخر سریال میترسم . کاش پایان تلخی نداشته باشه .

 

 

Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ۰۱:۳۳ ق.ظ

249 ( رهایم کن ) خطر اسپویل

فکر میکردم بعد از پوست شیر دیگه سریال خوب نمیبینیم تا اینکه " رهایم کن " رو دیدم .

چند قسمت اولش خیلی جذبم نکرد راستش ، ولی جلوتر که رفتم واقعا کیف کردم . انتخاب بازیگرا درست ، دیالوگ ها ، همه چی عالی . تو هیچکدوم اینا تخصص ندارم که نظر بدم . ولی سناریو ... من که کیف کردم از بازی بی نظیر هوتن شکیبا و محسن طنابنده . فکر کنم اسمش رو بتونم مثلث عشقی بزارم . اینکه دو برادر عاشق یه دختر باشن . جذاب بود . اینکه هاتف با وجود دونستنش باز نتونست از عشقش به مارال دست بکشه جذاب بود ، چهره و ری اکت حاتم فوق العاده بود . من جذب این سناریو شدم واقعا و دوست دارم زودتر ادامه ش رو ببینم . 

تا قسمت 10 دیدم . البته یه سریا میگن بد تموم شد . منتظرم خودم کامل ببینم تا نظر بدم . 

.ک. .ن.
Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس جمعه, ۱۹ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۵۳ ق.ظ

193 ( روزنوشت )

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

دیشب موقع دورهمی سه نفرمون یکم احساس سردرد داشتم اما خفیف بود گفتم بخوابم خوب میشم ولی در طول شب چند بار با احساس سردرد بیدار شدم . ساعت 8:30 چشمامو باز کردم گفتم امروزم زودتر از 9 بیدار شدم . صورتمو شستم رفتم نشستم رو مبل یکم گذشت دیدم حالم داره خراب میشه و سردردم بدتر شد رفتم یه قرص خوردم مامانمم بیدار شد دیگه . خوب نشدم سرمو با یه شال بستم به مامان گفتم به ژلوفن بیار اونم خوردم یه آب عسل لیمو و دارچین زنجفیل (زنجبیل) آورد چون دیروز عدس پلو داشتیم و سردی بود احتمالا بخاطر اون سردرد داشتم . تو این هیری ویری از پست بسته م رسید ماگ خوشگلم رسید ، خوشگله دوسش دارم اما با تصوراتم یکم فرق میکنه دستت که میگیری مشخصه نازکه آدم میترسه زود بشکنه . البته همین یه مدل جنسش اینجوریه ها . مامان یکم سرمو ماساژ داد کم کم خوابم برد ساعت 11 بیدار شدم داشتم میمردم از گشنگی یکم صبحونه خوردم اولین چاییم رو تو ماگ جدیدم ریختم خوردم laugh اما همچنان سردرد داشتم رفتم یکم گیتار تمرین کردم یه کوچولو . مامان ناهار رو درست کرد خیلی کم خوردم ، خوابم میومدا اما زیاد نه پاشدم حاضر شدم لپ تاپ رو هم برداشتم کتاب دفترم برداشتم که اونجا کارامو بکنم . مریمو بابا خونه بودن من و مامان با تاکسی رفتیم اما قبلش من رفتم بالاخره بعد از مدت ها یه دفترچه خریدم برای خودم که توش زبان تمرین کنم . رفتیم مغازه مامان کتابشو نیاورده بود منم نخوندم فقط یکم داستان انگلیسی خوندم بعد نشستیم نیسان آبی قسمت 3 رو دیدیم چون خلوت بود بخاطر سردیه هوا نشستیم نصف فیلم سینمایی " روزهای نارنجی " اگه اشتباه نکنم هدیه تهرانی بازی کرده . اونو دیدیم وسطاش یکم با گوشی کار میکردم باید با پیج تعامل میداشتم خب ، همینجوریش امروز خیلی کم کاری کردم ، دیگه مشتری اومد و وقت نشد بقیه ش رو ببینیم . البته ساعت 6 هم مریم رو بابا رسوند پیش ما خودش رفت ولی مریم همش سرش تو گوشی بود با ما فیلم نگاه نکرد . برگشتیم خونه برای شام بابا هوس " خشیل " کرده بود مامان درست کرد ولی من و مریم سر میز انقدر خندیدیم من نتونستم همشو بخورم انقدر خندیدیم دلدرد گرفتم (بماند به چی میخندیدیم) خیلی وقت بود مامان عادت کرده بود دیگه تلویزیون روشن نمیکرد . فقط من امروز ساعت 9:30 نشستم پای سالومه ، نمیدونم جدیدا من بی حال شدم یا موضوعات دیگه خنده دار نیست و باید گریه کرد . خلاصه نمیدونم ساعت چند بود زدیم شبکه 3 برنامه رشیدپور قبلا دیده بودم خیلی وقت بود دیگه کلا تلویزیون تماشا نمیکردیم به جز دو سه تا برنامه فقط . جالب بود باحال بود . یه چالشم راه انداختن منم که عاشق چالش laugh بی مزه ترین جوکی که تا حالا شنیدید رو کامنت کنید ، 3 نفری که بیشترین لایک رو بگیرن یک میلیون جایزه برنده میشن . پست خوبیه جون میده بشینی کامنت ها رو بخونی . فقط یه جوک برام جالب بود که تو پست بعدی مینویسمش . 2 روز از وقت نتمون مونده و 40 گیگ . بشینم یکم دانلود کنم فردا جمعه س . راستی فردا تولد پسردایی هامه و خونشون دعوتیم باز یه مهمونیه دیگه و من باید دعا کنم زودتر تموم شه راحت شم از الان غصه م گرفته .

امروز یکم زبان خوندم کلاسی که توش ثبت نام کردم یه گروه زدن تو واتس اپ اما من تا الان هیچ فعالیتی توش نداشتم . هرچقدر بقیه بچه ها حس خوبی از کلاس میگیرن من دلم میگیره عصبی میشم اصلا گروه رو دوست ندارم . نمیدونم چی شد علی رغم میل باطنیم تو دایرکت به پشتیبان پیام دادم که چه تمارینی باید ارسال کنیم کاش جواب نمیداد کاش اصلا پیام نمیدادم . ولی جواب داد و منم بی میل نشستم تمرینا رو حل کردم و دایرکت فرستادم یه ویسم خواسته بود که نفرستادم و نمیفرستم هیچوقت . اولین و آخرین فعالیتم بود دیگه نمیخوام اصلا . من میخواستم پشتیبانم خود آقای نصر باشه crying

شبتون بخیر

Last Comments :
۱ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی
Made By Farhan TempNO.7