بهار نارنج

عشق یعنی حالت خوب باشه
۱۵ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است
آلباتروس
آلباتروس جمعه, ۳۰ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۲۱ ق.ظ

102 ( خداحافظ موکا )

دیشب از همون مجموعه ای که موکا رو خریده بودم مشتری براش پیدا شد و مامان و بابام از خدا خواسته یه ربع پیش موکا رو بردن فرودگاه که بفرستنش بره crying امروزم بلیط گیر نیاد فردا میفرستن بالاخره میفرستنش و الان یک ربعه که موکا پیشم نیست و اشکام بند نمیان ، الان غمگیمترین دختر روزی زمینم و هیچی دیگه نمیتونه آرومم کنه crying واقعا هیچی دیگه نمیتونه خوشحالم کنه ، هیچی crying

فاطـــღـــمـه ツ شکور ..
Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس دوشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۱۱ ق.ظ

100 ( روزنوشت )

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

شبتون بخیر بعد از دو سه روز اومدم دارم پست میزارم . این 3 روز از عجیب ترین روزای زندگیم بود . حسی که تا به امروز تجربه ش نکرده بودم . موکا رو جمعه ساعت 11:30 صبح رفتم از فرودگاه آوردمش . خیلی کوچیکتر از حد تصور من هست . خیلیییییییییی نااااااازه حتی مامانمم خوشش اومده همه اونایی که میگفتن پودل چیه آخه خیلی زشته همشون الان عاشقش شدن . ولی روز اول بدترین روز عمرم بود ، انقدر گریه کردم . همون اولین روز مامان و بابا هی غر زدن اشتباه کردی کاش نمیخریدی نمیتونی نگه داری و از این حرفا ، رفتم دیدم مامانم نشسته داره گریه میکنه میگه خیلی ناراحتم اینو خریدی کاش نمیخریدی indecision گریه مادر نقطه ضعف منه منم دیدم مامانم داره گریه میکنه و ناراحته تصمیم گرفتم پسش بدم و از اینکه مجبورم ردش کنم گریه م گرفت crying خیلی حس بدی بود بدترین حس دنیا رو تجربه کردم . مریض شده بودم استرس گرفته بودم تپش قلب داشتم تصور اینکه هر ثانیه میگذره و مامان اینا ناراضی ان بدجوری اذیتم میکرد . روز اول همش بغلش کردم هی باهاش بازی میکردم بد عادت شد نمیتونستم تنهاش بزارم پارس میکرد همین موضوع باعث شد مامان اینا بیشتر اصرار کنن که ردش کن بره تا اینکه از دیشب ...

شکور .. آرتمیس ツ
Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۹:۰۳ ب.ظ

99 ( روزنوشت )

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

امروز صبح ساعت 11:30 سگ رو گرفتم آوردم . مامان انقدر غر زد نشست گریه کرد اعصابمو ریخت به هم ، به مجموعه ای که ازشون خریده بودم پیام دادم ببینم راضی میشن برگردونمش یا نه . دعا کنید قبول کنن . 

Amir chaqamirza کژال .. فاطـــღـــمـه ツ علیرضا آهنی آرتمیس ツ
Last Comments :
آلباتروس
آلباتروس پنجشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۳۹ ق.ظ

98 ( آشتی من و بابا )

سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید

اونایی که مطالب قبلتر رو خونده باشن میدونن من و بابا چند ماهی بود سر یه موضوع کاملا الکی و بی دلیل حرف نمیزدیم . سر اینکه چرا من رمز اکانت مفید آنلاینم رو عوض کردم 😐 همون روز رمز رو رو کاغذ نوشتم بهش دادم باز قبول نکرد 😐 . دیشب سردرد بدی داشتم ، 3 تایی نشسته بودیم مامان و بابا رو به روی من بودن ، مامان رو یه کاغذ یه چیزی نوشت اومد سمت من گفت یه کاری میخوایم بکنیم surprise هر چی فکر کردم متوجه نشدم منظورش چیه . یهو بابا اومد مامان کاغذو داد به من گفت اینو بده بابا بگو ببخشید ( رمزم بود ) کاغذو دادم گفتم ببخشید یهو دیدم بابا گوشواره ای که تقریبا 10 سال پیش فروخته بودیم رو آورد داد بهم surprise بعد روبوسی کردیم و تموم شد . بابت گوشواره خیلی خوشحال شدم 😍👏🏻 تقریبا 9،10 سال پیش فکر کنم 200 هزار تومن فروخته بودیم . 

زری ... زری ... نویسنده آشنا یاسمن گلی:) macho picho آرتمیس ツ فاطـــღـــمـه ツ
Last Comments :
۱ ۲ ۳ بعدی
Made By Farhan TempNO.7