بهار نارنج

عشق یعنی حالت خوب باشه

بایگانی مطالب.

سلام . بیان کردن حس و حالم غیر ممکنه ، نمیدونم چی بنویسم و چطوری بنویسم . باورم نمیشه امشب آخرین شبیه که تو این خونه ایم و فردا قراره برای همیشه از اینجا اسباب کشی کنیم . من این خونه رو خیلی دوست داشتم . کلی حال خوب و خاطره خوب داشتم ( و البته خاطرات تلخ ) یه خونه ی ویلایی مستقل حیاط دار . خونه ای که شاید دیگه هیچوقت مثلش رو نتونیم داشته باشیم . خونه ی جدید یه خونه آپارتمانی 7 طبقه س ، و تا مدت ها همه چی خیلی برامون سخت خواهد بود . اینکه وقتی از پنجره بیرونو نگاه میکنیم دیگه نمیتونیم یه حیاط خوشگل درخت دار رو ببینیم سخته ، اینکه ویو اتاقم دیگه درختای حیاط و صدای گنجشکا نباشه خیلی سخته . اینکه خونه دیگه مستقل نباشه سخته . خونه ی رویاییه من همیشه خاطراتت باهام میمونه و هیچوقت از یادم نمیری و همیشه دلتنگت خواهم شد . آخرین پستم رو دارم تو این خونه مینویسم . نمیدونم چقدر طول میکشه تا به خونه جدید عادت کنم اما امیدوارم انقدر پربرکت باشه و لحظه های شادی داشته باشیم که کمتر دلتنگ این خونمون بشم .

۷ ۰ ۴

سلام 🥱😣 بچه ها به یه رفیقی نیاز دارم که روزی ۳،۴ ساعت ( یا یکم کمتر یا یکم بیشتر ) تایم خالی داشته باشه تو کارم یکم بهم کمک کنه تا یکم جلو بیوفتم . از یک هفته تا یک ماه ممکنه به کمک نیاز داشته باشم . کسی باشه که چند سالی تو بیان بوده باشه و یکم بشناسمش . یکی که با ورد کار کرده باشه ، کسی که لینک سازی تو ورد رو بلد باشه ، اگه قبلا رپورتاژ هم زده باشه که عالی میشه . کسی که جمله سازی بلد باشه . خسته شدم نمیتونم تموم کنم . قبلا گفته بودم دیگه ، روزی ۵۰ تا باید رپورتاژ بزنم که چون عقب افتادم نمیرسم همشو بزنم ، امروز از صبح فقط ۳۰ تا تونستم بزنم اونم به زور 😫 تازه الان تموم شد . کسی باشه که بتونه کمک کنه روزی ۲۵ تا برام آماده کنه اندازه یک هفته ☹️🥺 . تورو خدا یکی پیدا شه کمک کنه خسته شدم اگه نتونم آماده کنم مجبور میشم دیگه ادامه ندم 💔 

۲ ۰ ۱

269 ( عید سال 1403 )
‎۳۶۵ ـُـمین روزِ سال

انگار دیروز بود داشتم این پست رو مینوشتم .

سلام سلام عیدتون مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشیم همه .

به نسبت پارسال خیلی بهتر بودم مخصوصا که دو ماه آخر یه کاری پیدا کردم و یه درآمدی ناچیزی داشتم . ( هر چند پیام دادن و گفتن که برای سال جدید معلوم نیست همکاریمون ادامه داشته باشه ) قسمت هر چی باشه همون میشه . فقط نوشتم که سال دیگه که مثل امسال خواستم پست سال قبل رو بخونم یه تجدید خاطره ای بشه . یه سری تصمیمات جدید گرفتم که میخوام هر طور شده حتما رعایتشون کنم . به جز هفته اول فروردین .

1. هر روز 5 صبح بیدار شم

2. هر روز نیم ساعت زبان بخونم

3. هر روز نیم ساعت کتاب بخونم

4. کانال یوتیوب و آپاراتم رو جدی تر دنبال کنم

5. روزی نیم ساعت ورزش کنم

با اینکه کارای بیشتری هست که انجام بدم مثلا سالم خواری کنم یا روزی 7،8 لیوان آب بخورم ، ولی همین 5 تا رو هم تا آخر سال بتونم انجام بدم گام بزرگی در جهت رشد خودم برداشتم .

* امیدوارم بتونم چند ماه دیگه کارمو ادامه بدم که با پولش بتونم یه سری کارام رو انجام بدم و جلو ببرم .

بازم عیدتون مبارک مرسی که تا اینجا خوندین heart .

* راستی با م دوباره نصفه نیمه دوست شدیم و کم و بیش صحبت میکنیم . اینکه در آینده چقدر بهم نزدیک یا از هم دور شیم نمیدونم .

۲ ۰ ۱

268 ( روزنوشت ) جمعه 27 بهمن 1402
‎۳۳۳ ـُـمین روزِ سال

این هفته ای که گذشت همه چی خوب بود ، فکر کنم پنجشنبه هفته پیش بود برای همکاری دوباره پیام دادم و الان داره یک هفته میگذره ازش . به مامانم یاد داده بودم که اونم بهم کمک کنه تا کار از دست نره و فشار بهم نیاد . ولی چون از یه روز جلوترش که جمعه بود و ما آستارا بودیم ، نشسته بودم 50 تا ورد شنبه رو آماده کرده بودم همه چی انگار تغییر کرد . صبح ساعت 4 ناخواسته بیدار میشم تا قبل 8 تموم میشه همه 50 تا . باورم نمیشه قبلش با چه عذابی تموم میکردم . البته روز قبلش یکم وقت میزارم که آماده کنم ولی اینطوری راحتترم تا اینکه بخوام صبح بیدار شم و تازه شروع به آماده کردن کنم . فایل های شنبه رو دیشب آماده کردم امروزم وقت دارم برای یکشنبه رو آماده کنم . تازه اگه امروزم بتونم 50 تا آماده کنم برای این هفته کارم سبکتر میشه .

۱ ۰ ۱

267 ( روزنوشت )
‎۳۲۶ ـُـمین روزِ سال

نتونستم جلوی خودمو بگیرم دوباره پیام دادم نیرو جایگزین گرفتین یا نه ؟ با خنده گفت چطور ؟ فهمیدم نگرفتن . یکم چک و چونه زدیم ازشون خواستم یکی دو ماه اول یکم هوامو داشته باشن تا دستم تند شه . قبول نکرد گفت روزی 50 تا باید بزنی حالا یه روزایی یکم کم شد اشکال نداره فرداش باید جبران کنی . خیلی سخته فشار و استرس کار اذیتم میکنه میدونم باز پشیمون میشم ولی قبول کردم و قرار شد از شنبه شروع کنم . حداقل اندازه 6 ماه کلاس زبان پول جمع کنم ، یکم وسایل ضروریامو بخرم بعد نخواستم برم دیگه نمیرم . امروز یکم به مامان یاد دادم هم سختش بود گنگ بود براش هم گفت نترس کمکت میکنم . ته دلم یکم قرص شد . کاش یاد بگیره بتونه کمک کنه . خیلی شرایطشون سخته و بی انصافی میکنن . هم تعداد زیاد میخوان ( 50 تا واقعا زیاده ) هم پنجشنبه ها و تعطیل رسمیا تعطیل نیستن . برای تعطیلات عید هیچ ایده ای ندارم قراره چی بشه . یک سال یا نهایتا 5،6 ماه بتونم دووم بیارم عالی میشه . دعا کنید کم نیارم و بتونم از پسش بربیام . شانس من فردام داریم میریم آستارا و نمیتونم فایل رو آماده کنم . البته لپ تاپ رو میبرم ولی اگر دعوا و درگیری نشه ، میتونم انجام بدم . دعا کنید فردام اتفاقی نیوفته و سالم بریم برگردیم . اگر بتونم هر روز 25 تا برای روز بعد رو آماده کنم کار یکم سبک تر میشه برام . بد موقعی ام افتاد شانس من ، اینور سال یا فروردین باید خونه رو خالی کنیم و مجبوریم دنبال خونه باشیم . این رفتن و اومدن ها کارمو سخت میکنه . خلاصه که دعا کنید دیگه . سعی میکنم بیشتر اینجا بیام ولی اگه نیومدم بدونید فشار کار خیلی زیاده . امیدوارم باز گریه م در نیاد . شبتون شکلاتی .

۲ ۰ ۳