260 ( روزنوشت )
۲۰۴ ـُـمین روزِ سال
بعد 6 ماه فردا صبح ساعت 11 قرار بریم قزوین خونه مریم . بعد از عروسی دیگه نرفتیم . احتمالا هم از جاده شمال قرار بریم . ولی موضوع اینه که بابا تازه دکتر رفته و قرص هاش رو عوض کردن . وقتی میخوره سرش گیج میره منگ میشه نمیتونه رانندگی کنه . هفته پیش که از آستارا داشتیم برمیگشتیم بعد از اینکه گردنه رو رد کردیم منگ شد یهو . زد به جاده خاکی اگه مامان زود بهش نگفته بود همون اتفاق ده سال پیش ممکن بود پیش بیاد . اگه یکم زودتر قرصا اثر میکرد حتما رفته بودیم ته دره . با این شرایط بازم اصرار دارن که بریم نمیدونم چرا . به خاطر همین موضوع هیچ تمایلی به رفتن ندارم . کاش از سرچم بریم حداقل . خلاصه که اگه فردا شبم پست گذاشتم که هیچی اگر فردا نیومدم یه فاتحه بخونید حداقل ...
۲