201 ( روزنوشت )
200 ( روزنوشت ) گیتار
۲۷۷ ـُـمین روزِ سال
199 ( روزنوشت ) گیتار
۲۷۷ ـُـمین روزِ سال
سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید
امشب حالم خوبه 🥰 خیلی ام خوبه 🙈 . بعد از مدت ها استاد گیتارمو گوشه رینگ گیر انداختم یکی دو ساعتی حرف زدیم . تقریبا تا ساعت 4:00 صبح داشتیم حرف میزدیم کلی انرژی گرفتم ازش . این پسر معرکه س واقعا . از هر مسکنی مسکن تره . شب یلدای خاطره انگیزی شد حتی شاید تا اینجا بهترین یلدای زندگیم شد .
* گیتار
۰
198 ( روزنوشت )
۲۷۳ ـُـمین روزِ سال
سلام . تقریبا یه هفته س باز برگشتم به وضعیت قبل . هیچی طبق برنامه پیش نمیره . روزام دارن هدر میشن . هیچی به هیچی . خسته شدم . امروزم برای دخترداییم یلدایی برده بودن مام رفتیم طبق معمول علی رغم میل باطنیم رفتم . اولش متوسط بود بد نبود ولی از وسطاش یه سردردی گرفتم افتضاح . سردردای میگرنی بدترین نوع سردردن به نظرم . همراه با حالت تهوع . دو تا کدئین خوردم هنوز خوب نشدم . نه گیتار تمرین میکنم نه کالیمبا نه هیشکدوم از کارامو میکنم . باز جدیدا شبا دیر میخوابم روزا دیر بیدار میشم چیزی که ازش متنفرم . وقتی بیدار میشم هیچ انگیزه ای ندارم . 63 تا ستاره روشن دارم که باید خاموششون کنم دریغ از یه ذره انگیزه . کلی فیلم و سریال نصفه نیمه دارم کلی کتاب ناتمام ، همشون تو ذهنم تاثیر منفی میذاره . یادتون باشه تا یه کتابو تموم نکردید سراغ دومی نرید ، تا یه فیلمو ندیدید دومی رو شروع نکنید اثرات بدی رو ذهن و فکرمون میزاره . باز باید کلی رو خودتم کار کنم . هنوز هیچی ماگ نفروختم . خسته م خسته .
شبتون بخیر
+ البته دیشب یکم با استاد گیتارم صحبت کردم کلی انرژی گرفتم ازش ، کلا همصحبتی باهاش همیشه حالمو خوب میکنه
۰
197 ( روزنوشت )
۲۶۹ ـُـمین روزِ سال
سلام
امروز عصر رفتیم خونه مامان بزرگ که بعد تقریبا دو هفته خاله م رو دیدیم سیمینم باهاش بود ، ساعت 7 تقریبا برگشتیم یکم خودمو نگه داشتم دیدم دارم میمیرم از خواب خیر سرم گفتم بخوابم که ساعت 5 صبح بیدار شم ، خوابم برد ساعت 12 بیدار شدم تا الان نتونستم بخوابم 😐😂🤦🏻♀️ ولی بالاخره هر جور شده برنامه م رو ردیف میکنم و ادامه میدم ، اینجوری نمیشه واقعا 🤦🏻♀️
شبتون بخیر
۰