212 ( روزنوشت )
۳۲۸ ـُـمین روزِ سال
سلام از روزی که اومدیم مامان حالش خوب نبود هر روز بدتر شد تا امروز که ( پنجشنبه 21 بهمن 1400 ساعت تقریبا بین 11 - 12 ) ...
۲سلام از روزی که اومدیم مامان حالش خوب نبود هر روز بدتر شد تا امروز که ( پنجشنبه 21 بهمن 1400 ساعت تقریبا بین 11 - 12 ) ...
۲سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید .
وااای وااااای وااااااااای از این جوکر . این قسمتش عاااالی بود ،انقدر خندیدم دلدرد گرفتم . جوکر تایم بهنام تشکر عالی بود . چقدر نیاز داشتم به این خنده های از ته دل .
چند روزیه صبح ها ساعت 5 بیدار میشم و حس میکنم حالم یکم بهتره . کتاب باشگاه 5 صبحی ها رو شروع کردم به خوندن تا اینجا که خوبه .
شبتون پرتغالی
۳سلام سلام سلام امیدوارم عالی باشید
چند روزیه درست و حسابی نمیتونم اینجا بنویسم
تو یکی از دوره های خانم مهشید رئیسی شرکت کردم که به مدت 21 روز ساعت 5 صبح قرار بیدار بشم و یه سری کارها و تمرین ها رو انجام بدیم . دیروز 7 دی اولین روز بود که حتی زودتر از 5 بیدار شدم اومدم اینجا یکم بگردم که باز مجید یاسر لایو گذاشت و رفتم سروقت اون که تا ساعت 5 یکم وقتم پر شد . چون ایران نیست نصفه شب ما سر صبح اونا میشه فکر کنم . روز دوم چون شبش هرکاری کردم نتونستم خواب کافی داشته باشم با یه ساعت تاخیر یعنی ساعت 6 بیدار شدم اما خوشبختانه لایو رو سیو کرده بودن و وقت داشتم ببینم و خلاصه نویسی کنم . و فردا هم روز سوم هست که باید تا الان میخوابیدم اما چون کتاب " آبنبات هل دار " رو داشتم میخوندم میخواستم هر طور شده امشب تمومش کنم و تا الان نشستم پاش و به کوب خوندم و تمومش کردم و الان چشام داره بسته میشه . فردا ادامه این پست رو میام راجبش مینویسم .
۱